×
آخرین اخبار

رودکی شاعر تیره چشمِ روشن بین

  • کد نوشته: 160132
  • ۱۴۰۲-۰۷-۲۱
  • 267 بازدید
  • به گزارش خبرروز، داریوش ثمر نویسنده وکارگردان نمایش در یادداشتی پیرامون سلسله نوشتارهای پارسی گویان آورده است: پارسی گویان شماره ۹ “رودکی شاعر تیره چشمِ روشن بین” مشق از داریوش ثمر؛ شاید برای تصوّر چگونگی شهرهای کهن ایران در تاریخ، قوه مُخیله شما کار سختی را نخواهد انجام دهد ، فقط کافی است معماری ها […]

    رودکی شاعر تیره چشمِ روشن بین

    به گزارش خبرروز، داریوش ثمر نویسنده وکارگردان نمایش در یادداشتی پیرامون سلسله نوشتارهای پارسی گویان آورده است:

    پارسی گویان
    شماره ۹ “رودکی شاعر تیره چشمِ روشن بین”
    مشق از داریوش ثمر؛

    شاید برای تصوّر چگونگی شهرهای کهن ایران در تاریخ، قوه مُخیله شما کار سختی را نخواهد انجام دهد ، فقط کافی است معماری ها ، باغ ها، کاخ ها ، ایوانها، شارستان ها، بازارها، میدانها ، کاروانسرا ها، و نیاکان خود مردمانی را در بیش از یک هزاره قبل در ذهن باز آفرینی کنید، با قدرت ذهن در زمان به گذشته برگردید، آدمهای اصیل ایرانی ُملتبس به جامه های رنگارگ از دیبای چینی و رومی و پارسی ، را ببینید، با تخیل از بازارهایی پر از عطر مُشک وعنبرین شده به انواع بو های عطارانِ کهن،عبور کنید.. هنوز در لابلای اندک بناهای بجا مانده در لای خشت و آجر های شهرهای نخشب، بخارا، سمرقند….، میشود همان بوها را جستجو کرد وشاید به مشام برسند! ، صداها را در ذهن بیاورید ، آوازها، چنگ نوازی ها، جارچیان، لشکریان و عبورشان با شیپور و گاودم و کرنای ..انواع صداها، صدای مردمان کهن در یک هزاره قبل با حرفهای روزانه و مکالمه هاشان، نمازها و نیایش هاشان، خنده و شادمانی هاشان …بله در میان دنیای باستان مشرق زمین که تمدنِ آنرا ،
    ایران در مقیاسی بزرگ در بَر داشته ،
    تصّور شکوه و جلای شهرها را در نظر باز آفرینی کنید و ذهن را به قرن چهارم هجری سوق دهید ،
    کودکی نابینا یا کم بینا را در یابید او را پیدا کنید،
    که در روستایی نزدیک نخشب در (بنُج رودک)(تاجیکستان امروز) زندگی میکند و دنیا و زیبای هایش را از طریق گوش دریافت میکند آواز پرنده، باد و عبور جریان رودخانه را میفهمد ، میشنود و بوی خوش طبیعت و گیاهان را احساس میکند و پوست درختان مختلف و لطافت برگ گلها را لمس میکند و بو میکشد مشموم های ناب طبیعت را که از آن مشعوف شده انعکاس میدهد در بیان ، گاهی آواز سر میدهد و شعر سرایش میکند و گاهی چنگ مینوازد و دریافتهایش را به واسطه لطافت روح بازگو میکند ، *او رودکی است* بانام کامل (ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم)
    اینکه آیا رودکی نابینا یا کم بینا بوده ؟ یا نبوده ؟ و یا در اواخر عمر در اثر شکنجه و کور گشته ! است دقیقا واضح نیست، و حدیث ها بسیار…
    اما اشارتهایی در طول تاریخ به کور شدن یا کور بودن رودکی انجام شده،
    “اما خود او در اشعارش از نابینایی خود چیزی نگفته!”
    به هر روی نابینایی رودکیِ بزرگ یا کم بینایی او یک ویژگی اوست که دیگران به آن اشارت کرده اند.
    برخی اهل قلم چون؛ “عوفی” در کتابِ لُباب‌الاَلباب
    ( کتابی تألیف‌شده در حدود ۶۱۸ قمری است)
    (نام نخستین کتاب زندگی‌نامه تألیفی به زبان فارسی است)این کتاب نوشته محمد عوفی میباشد. در این کتاب زندگی‌نامه سخنوران ایرانی آورده شده) بله عوفی
    در نوشته های خود رودکی را نابینا دانسته و کور مادرزاد او را عنوان کرده،
    دقیقی هم این نظر را داشته دقیقی در وصف او میگوید؛
    “استاد شهید زنده بایستی
    وان شاعر تیره چشم روشن بین”
    اشارت دقیقی به شهید شدن رودکی از نوسان ها و فراز و فرودهای زندگی شاعران پارسی گو نزد حاکمان سده های اول هجری بازتاب دارد که خشم و کینه ها و جهل زمانه دامن خود او را هم میگیرد،(دامن دقیقی شاعر)
    آشوب زمانه گاهی ادیبِ فرزانهِ را در بلندترین مقام ارج مینهد که سزاوار است و گاهی از قتل و شکنجه شاعران پرده برمیدارد که بعید نیست، زیرا در آنزمان که حاکمان سامانی نیت بازسازی زبان و فرهنگ کهن ایرانی را داشتند و در حوزه ادبیات این توفیق حاصل شد ، عداوت ها هم بی پایان و موازی با باز سازی فرهنگی وجود داشت، زبان ایران پس از چند سده از عربی به فارسی برگشت که پدر ادبیات فارسی و آنچه ما به آن مینویسیم و تکلم داریم “رودکی” است.
    به هر روی فردوسی بزرگ هم کار او و دقیقی و ابو منصوری را با سرایش شاهنامه تکمیل میکند و پارسی گویی زنده میشود.
    فردوسی با ستایش از رودکی در به نظم سرودن و برگردانِ (کلیله و دمنه) از عربی به فارسی به نابینایی او نظر کرده و گفته؛

    گرانمایه بوالفضل دستور اوی
    که اندر سخن بود گنجور اوی
    بفرمود تا پارسی دری
    بگفتند و کوتاه شد داوری
    وزان پس بدو رسم و رای آمدش
    برو بر، خرد رهنمای آمدش
    همی خواستی آشکار و نهان
    کزو یادگاری بود در جهان
    گزارنده را پیش بنشاندند
    همه نامه بر رودکی خواندند
    بپیوست گویا پراکنده را
    بسفت این چنین درّ آکنده را
    (این در بخش پادشاهی کسری نوشین روان آمده)
    متوجه میشویم که رودکی نامه ها و کُتب کلیله و دمنه را میشنیده و آنها را با ممارست ذهنی و کلامی و واژگانی با علم به قواعد زبان و قریحه ناب خود به جواهرات ادب پارسی تبدیل میکرده که البته دستیارانی داشته که همراهی میکردند،
    ناصر خسرو نیز در اشارت به رودکی و کم بینایی او گفته؛
    “اشعار زهد و پند بسی گفته است ،،آن تیره چشم شاعر روشن بین،،”
    و باز در مورد افزودن به این دوگانگی ویژگی رودکی که آیا نابینا بوده یا نه در کتاب تاریخ سیستان و روایات نظامی عروضی و چهارمقاله از نابینایی او سخن نرفته
    در برخی ابیات خود رودکی دیدن و کارایی چشم جلوه دارد چون گفته ؛
    “همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود،،همیشه گوشم زی مردمان سخن دان بود،،”
    یا فرموده؛
    “چادرکی رنگین دیدم براو،،رنگ بسی گونه بر آن چادرا،،”
    یا اشارت داشته ؛
    “لاله میان کشت بخنند همی زدور،،چو پنجه عروس به حنا شده خضیب”
    به هر روی منِ نگارنده این سطور در دل این امید را برای زندگیِ زمانِ رودکی دارم که بینا بوده باشد و از نعمت الهی چشمِ بینا برخوردار بوده باشد زیرا که مایه روشنایی و نیک نامی ایران و ایرانی در ادبیات به پدری و کوشش و جوهره شخص او ایجاد شده که میشود در وصف او از شعر خود او استفاد کرد که فرمود؛
    “ای مایه خوبی و نیک نامی،، روزم ندهد بی تو روشنایی”
    روشنایی ادبیات فارسی به همت و کوشش و بینش رودکی ایجاد و مشعشع شده است و اگر روایتِ کور شدن او به دست مزدوران متخاصم در اواخر عمر او صحت داشته باشد !
    (با توجه به داستان نقش قبر او و برسی استخوان جمجمه او توسط گروهی محقق که این احتمال داده و تایید شده توسط پیکر تراش روس (گراسیموف) صورتش را سوزانده اند و شکستگی در استخوان داشته است ) بله اگر این واقعه مخوف هم اتفاق افتاده باشد بر ارزش وجودی او بیشتر میافزاید زیرا که چشم حقیقت بین با چشم سر انسان یکی نیست و دیدن با دل و درون است که دنیا را قابل درک میکند ورنه بسیاری انسان آمدند و رفتند و خاک شدند و هیچ ندیدند! بله این معصومیت هنر است که برملا کننده معصیت جهل و بی هنری میشود ، از بحث بینایی رودکی که خارج شویم که مغایرتهایی با خود دارد و فقط روح زمان میداند چه شده به شیوه معمور و بنا شده زبان فارسی به دست رودکی بزرگ به اختصار نظر کنیم ؛
    رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی گوی و پدر شعر پارسی می دانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی  “دیوان شعر”  نداشته است؛
    اندکی در واژه( دیوان) نظر کنیم
    واژه دیوان برگرفته از دیبیر در زبان فارسی به معنای نویسنده یا کاتب است.
    کاربرد انگلیسی عبارت diwan poetry از واژه فارسی “دیوان” گرفته شده است.
    این واژه به زبان های انگلیسی، فرانسوی،
    آلمانی، ارمنی، گرجی، عربی، اردو، عبری، راه پیدا کرده است. در فارسی، و سایر زبان‌ها، واژه دیوان به معنای مجموعه‌ای از اشعار یک نویسنده، مانند آثار منتخب، یا کل مجموعه آثار یک شاعر است. اولین کاربرد این اصطلاح به رودکی نسبت داده شده است.  “گوته”  نویسنده و فیلسوف بزرگ آلمانی بخاطر علاقه زیاد به ادبیات فارسی کتاب( غربی،شرقی)
    را در با عنوان دیوان (غربی،شرقی) در سال ۱۸۱۹ منتشر کرد که باعث شد این اصطلاح در غرب هم کاربرد زیادی پیدا کند.
    بله تا قبل از مقطع رودکی دیوان شعر به فارسی وجود نداشته
    و این از نوشته های ایرانی عربی نویسِ هم عصرِ رودکی ( ابوحاتم رازی) مسجل
    میشود.
    ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته است. که نکته ایی بسیار مهم است یک پیوست از آنچه در قبل از اسلام بویژه از عهد ساسانی باقی میماند به خط پهلوی است که همراه عبور زمانه از تنگ راه های تغییر برخی عربی بازنویسی میشوند ولی توسط خط و زبان فارسی هویت ایرانی خود را بازمیابند که این کار رودکی بود ،
    از تمام آثار رودکی که گفته می شود (بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت)(البته عدد ابیات دقیق یافت نمیشود) بله بیشمار بیت در شش مثنوی بوده ، که فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده است.
    تعداد ابیات باقی مانده از رودکی را اکنون هزار و پنجاه بیت گزارش می کنند.
    سبک شعری رودکی، سبک غالب آن روزگار یعنی
    “سبک خراسانی است”.
    ویژگی های سبک خراسانی در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل می توان او را نمایندهٔ تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست.
    اگرچه سروده های وی در دایرۀ ادبیات غنایی و بعضاً تعلیمی جای می گیرد، اما اندکی تأمل در شعر او نشان می دهد که وی از داستان ها و موضوعات حماسی، در دوره های کهن قبل از اسلام به خوبی آگاهی داشته و با استادی (استاد بودن او در ادبیات چیزی است که بزرگانی چون فردوسی، دقیقی و…رودکی را استاد سخن و استاد خود قلمداد کرده اند ) بله او با مهارت تمام توانسته این مسئله را در شعر خود آفرینش مجدد کند.
    شعر رودکی نشان دهندۀ فضا و حال و هوای حماسی است که بر جامعۀ آن روزگار سایه افکنده بود. این حال حماسی آن دوران نشان دهنده اهمیت وطن، نژاد و مرز های سرزمین ایران است که هر خانواده ایرانی در هر رسته از اهمیت آن آگاه و بیدار بوده، یادمان نرود رودکی نوازنده ساز چنگ بوده ، این ویژگی هنرپروری در نزد تمام خانواده های ایرانی مورد توجه بوده که فرزندانشان تا قبل از بیست سالگی ، ادب بیاموزند، چوگان و سوارکاری و رزم بدانند و رزم را روزانه ممارست کنند ، آئین بزم هم بدانند و جشن برپا دارند که از انواع جشن در گاهشمارهای باستانی کم و بیش میدانیم و رسم و حدود بزم را بدانند آواز بخوانند و چنگ بنوازند که نواختن چنگ در بین بانوان و مردان ایران باستان جز اصول آموزشی دهقانها بوده و به آن اهتمام داشتند، این روحیه دلیری جوانان را حفظ میکرده، رودکی بیشتر در توصیفات غنایی از عنصر حماسه بهره برده و بدین وسیله به شعر خود شکوه و فخامت ویژه ای بخشیده است.
    یکی از مهارت های او کاربرد صور خیال، از جمله تشبیه و استعاره در اشعار است، تشبیه یا مانند سازی از مهمترین صنایع بیان است که البته استعداد ذاتی و جوهری هم میخواهد که به قدرت ذهن سراینده مرتبط است زیرا اوست که دنیا را نقش میزند و طراحی میکند تصاویری که رودکی در اشعارش به کار برده، بر عکس شعرای دیگر سبک خراسانی، متحرک و جاندار است.
    در میان تصویرهای گوناگون، تشبیه مهم ترین آرایه در شعرهای رودکی به شمار می آید. با بررسی هایی که از سرودهایش به عمل آمده، اکثر تشبیهات او از نوع حسی به حسی و عقلی به حسی اند که در انواع مختلف آن، از جمله؛ تشبیه مضمر، تفضیل و… به کار رفته است همانطور که میدانید
    تشبیه دارای چهار رکن است:
    ۱مُشَبَّه: آنچه به چیزی مانند شود
    ۲مشبّهٌ به: آنچه مشبّه را بدان مانند کنند؛
    ۳وجه شَبه: صفت مشترک مشبّه و مشبّهٌ به
    ۴ادات تشبیه: برخی از حروف اضافه از قبیل چو، همچو، چون، مانند در زبان فارسی و الفاظی مثل ک َ و کَأنَّ در زبان عربی.) که استادی رودکی در بکارگیری و آفرینش بیانی شایان ستایش است و حتی تاثیرات ادبی او در تاریخ هم خود مثال شده چونانکه میدانید قطعه (بوی جوی مولیان آید همی….) شعری بود که شاه نصر سامانی را که درباریان به زبان خود عاجز از تذکر و عقلانیت برای بازگشت به دربار بودند را رودکی با لطافت سرود و چنگ نواخت و رای شاه زمانه را بازگرداند که داستانش را میدانید،
    در آخر چند قطعه از رودکی به عنوان حُسن ختام مقاله انتخاب کردم ؛
    آن صحن چمن، که از دم دی
    گفتی دم گرگ یا پلنگ است
    اکنون ز بهار مانوی طبع
    پرنقش و نگار همچو ژنگ است
    بر کشتی عمر تکیه کم کن
    کاین نیل نشیمن نهنگ است
    ▪️
    شاد زی با سیاه چشمان، شاد
    که جهان نیست جز فسانه و باد
    زآمده شادمان بباید بود
    وز گذشته نکرد باید یاد
    من و آن جعد موی غالیه بوی
    من و آن ماهروی حورنژاد
    نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
    شوربخت آن که او نخورد و نداد
    باد و ابر است این جهان، افسوس
    باده پیش آر، هر چه باداباد
    شاد بوده‌ست از این جهان هرگز
    هیچ کس تا از او تو باشی شاد
    داد دیده‌ست از او به هیچ سبب
    هیچ فرزانه تا تو بینی داد
    ▪️
    بوی جوی مولیان آید همی
    یاد یار مهربان آید همی

    ریگ آموی و درشتی راه او
    زیر پایم پرنیان آید همی

    آب جیحون از نشاط روی دوست
    خنگ ما را تا میان آید همی

    ای بخارا شاد باش و دیر زی
    میر زی تو شادمان آید همی

    میر ماه است و بخارا آسمان
    ماه سوی آسمان آید همی

    میر سرو است و بخارا بوستان
    سرو سوی بوستان آید همی

    آفرین و مدح سود آید همی
    گر به گنج اندر زیان آید همی
    ▪️
    چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت
    نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

    این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند
    انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

    عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
    حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

    گفتا که ،که را کشتی تا کشته شدی زار
    تا باز که او را بکشد آن که تو را کشت

    انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
    تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
    ▪️
    اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود
    چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

    خدای را بستودم، که کردگار من است
    زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

    همه به تنبل و بند است بازگشتن او
    شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود

    بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد
    چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود

    بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری
    ز لب فرو شود و از رخان برآید زود
    ▪️
    باسپاس از خوانش شما
    مشق از داریوش ثمر
    مهرماه ۱۴۰۲.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *