نویسنده: محمد ناصریراد
در میانهی شهر، در سالن کوچک بلکباکس استاد لایق، نمایشی بر صحنه رفته که نه سرگرمتان میکند و نه آرام؛ بلکه بیدارتان میکند، میسوزاند، و بعد، دستیست که از لابهلای آوار آینده، خاک را کنار میزند تا چیزی از انسان باقی بماند.
گرگ سفید قطبی را روحالله هاشمپور ساخته، اما نه از آندست نمایشهاییست که بشود فقط از فرم و نور و بازی حرف زد. این اثر، پیشبینی یک آینده نیست، روایتِ اکنون است با چهرهی نقابزده. جهانی که هاشمپور در آن ایستاده، درست همانجاییست که ما داریم به سویش سقوط میکنیم؛ آیندهای نه دور، نه ناشناخته؛ آیندهای با رنگ و بوی همین امروز.
در این جهانِ تهیشده از معنا، طبقهٔ «بیخاصیتها» چون باتلاقی در کمین ایستاده. دیگر کسی نگران گرسنگی نیست، همه از بیتفاوتی میترسند. از آنکه در طبقهٔ نخبگان نباشند. از آنکه دیگر به حساب نیایند. همانطور که امروز در جامعهی ما، همه به هر ترفندی متوسل میشوند تا در طبقهٔ وسط باقی بمانند، تا فرودستی را تجربه نکنند، در این نمایش هم، ترسِ سقوط، بزرگترین نیروی محرکهٔ آدمهاست.
سِنِ چرخان نمایش، تنها دکور نیست؛ تصویر جهانیست که هر لحظه میچرخد، جابهجا میشود، زیر پای آدمها را خالی میکند. صحنه تغییر میکند، نور میلرزد، و هیچکس قرار ندارد. روبهرویمان، انسانهایی هستند در آستانهی انقراض. دیگر نه خانواده معنا دارد، نه اخلاق، نه غیرت. نمایش، یادآور آخرین روزهای زیستن است؛ روزهایی که گرگ سفید قطبی، این موجود سرد و درخشان، آرامآرام از دل برف بیرون میزند تا آخرین انسانها را بدرود بگوید.
در صحنهای تکاندهنده، دو ربات—یکی در نقش پلیس خوب و دیگری بد—دختری را بازجویی میکنند. اما این بازجویی، شکنجهگاه جسم نیست، میدان تصرف ذهن است. با صدای سگ، با کلمات حسابشده، آنها چیزی را به دختر حقنه میکنند. و موفق میشوند. این، بازتاب خاموش ولی دقیق نظامهای آینده است؛ بیهیاهو، بیشلاق، فقط با مهندسی روان.
روحالله هاشمپور در این اثر، با صراحت تلخ و اندوهبارش، بر یک حقیقت پافشاری میکند: تنها چیزی که انسان را از هوش مصنوعی جدا میکند، احساس است. نه قدرت تحلیل، نه سرعت پردازش، نه دانایی. فقط حس. و اگر این حس خاموش شود، اگر دلمان نلرزد، اگر نفرت و عشق و اشک و شرم در ما بمیرد، دیگر تفاوتی میان انسان و ماشین نخواهد بود.
فارغ از تمام ضعف و قوت های فنی، تکنیکی و اجرایی هاشمپور، با جسارت، دیوار چهارم را میشکند، نه از سر بازی با فرم، که از سر اضطرار. فریاد میزند: انسان، دارد تمام میشود. و ما، در سکوت سالن، آن فریاد را با گوشت و استخوان حس میکنیم.
نمایش گرگ سفید قطبی به کارگردانی روحالله هاشمپور، اثریست که حتی در انتخاب نام خویش نیز، با تضادهای معناگرایانه، تلاش دارد هویتی را فریاد بزند که در مرزهای ناپیدای انسانیت و تکنولوژی، به هبوط و سقوط میانجامد. عنوانی که پیش از آنکه نمایش آغاز شود، نوید مسیری محتوم میدهد؛ مسیری که تنها راه نجاتش، شاید، عبور از تلاطم عشق، احساس و دوستی باشد، راهی که بهایش فدا کردن بسیار چیزها و حتی شلاق زدن بر خویشتن خویش است.
گرگ سفید قطبی نمایشی برای سرگرمی نیست. دعوت به خنده یا اشک نیست. هشدار است. ناقوس است. سوگوارهای برای آنچه در حالِ مرگ است یعنی خانواده، معنا و انسان.
و شاید این آخرین لحظههاست. شاید همین حالا باید برخاست و کاری کرد. پیش از آنکه دیگر نتوان گفت ما روزگاری انسان بودیم !!!
عکس: محمد ناصریراد
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
خبرنگار دیدگاه نیوز در شهر شیراز می باشد. وی مستندساز، تدوینگر و عکاس شیرازی است که فعالیت خود را از سال ۸۸ با انجمن سینما جوانان شروع کرده و ساخت مستندهای “دروازه حقیقت”، “من میخوام معتاد بشم”، “طاووس ها پرواز را نمیفهند”، “سوداگرانِ بی سودا”، “وداع”، “آبفروش”، “کتایون” و “فروزان” را در کارنامه دارد، وی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و سینمایی قلم میزند .
دیدگاهتان را بنویسید