نویسنده: محمد ناصریراد
در زبان فارسی، دو ترکیب زبانی وجود دارد که در عین سادگی، مفاهیمی عمیق و پیچیده را بازمینمایانند: “رنجِ لذتی” و “لذتِ رنجی”. این دو عبارت، فارغ از بازیهای واژگانیشان، آینهای تمامنما از دو گونه تجربه انسانیاند که در بطنِ زیست روزمره ما جاریاند.
“رنجِ لذتی” اشاره دارد به آن نوع رنجی که با گذشت زمان و طی مسیر، به لذتی درونی و پایدار ختم میشود، مثل تلاش برای یادگیری، تمرین ورزشی، روزهداری یا حتی صبوری در یک رابطه انسانی و … در مقابل، “لذتِ رنجی” نوعی از لذت آنی و فریبنده است که با گذشت زمان به رنجی مزمن یا گاه ویرانگر منتهی میشود؛ مانند مصرف مواد مخدر، خواب افراطی، پرخوری، یا رفتارهای اعتیادآور و …
این مقاله سعی شده تا با نگاهی روانشناختی و اجتماعی به بررسی این دو مقوله بپردازم و نشان دهم که چگونه انتخاب میان این دو، بهظاهر ساده، میتواند مسیر زندگی فردی و جمعی ما را رقم بزند.
رنج لذتی:
مفهوم “رنجِ لذتی” ناظر بر آن دسته از رفتارهایی است که آغازشان با دشواری، محدودیت، سختی و حتی درد همراه است، اما در فرجام به لذتی عمیق، پایدار و ساختاری منجر میشود. این لذت معمولاً درونی، تأخیری و غیرنمایشی است. از نمونههای روشن این نوع رنج میتوان به ورزش مداوم، مطالعه کتابهای چالشبرانگیز، تربیت خویشتن، روزهداری و حتی ساختن روابط انسانی مبتنی بر مسئولیت اشاره کرد.
در روانشناسی، این الگو بهخوبی با مفهوم “لذت تأخیری” (Delayed Gratification) شناخته میشود؛ مفهومی که طی آزمایش مشهور مارشمالو توسط “والتر میشل” در دهه ۱۹۶۰ مورد بررسی قرار گرفت. کودکانی که توانایی داشتند در برابر وسوسه لذت فوری مقاومت کنند و منتظر لذت بزرگتری بمانند، در آینده موفقتر و مقاومتر در برابر چالشهای زندگی ظاهر شدند.
همچنین، مفهوم رشد درون رنج (Post-Traumatic Growth) نیز در همین راستا قابل تبیین است. طبق این نظریه، انسانها پس از گذار از بحرانهای شدید، چنانچه بتوانند معنا در رنج بیابند، به رشدی عمیقتر از گذشته دست مییابند.
یکی دیگر از نظریههای مهم، نظریهٔ “جریان” (Flow) از “میهای چیکسنتمیهالی” است. او بر این باور است که افراد در فعالیتهایی که کمی سخت ولی هدفمندند، به حالتی از تمرکز عمیق و غرقشدگی دست مییابند که بیشترین لذت روانی را فراهم میکند؛ حالتی که میان مهارت و چالش تعادل برقرار است.
“لذتِ رنجی”
در مقابل، “لذتِ رنجی” به آن دسته از لذتهایی گفته میشود که آغازشان با احساس خوشی، رهایی، تسکین یا راحتی همراه است، اما در ادامه به رنجی بلندمدت، وابستگی، افسردگی یا تباهی جسم و ذهن ختم میشود. نمونههای بارز این پدیده شامل مصرف مواد مخدر، خوردن بیرویه، تماشای افراطی تلویزیون یا شبکههای اجتماعی، خواب زیاد، عافیت طلبی و تنآسایی است.
در روانشناسی، این الگو با مفهوم لذتِ آنی (Instant Gratification) تعریف میشود. مغز انسان بهطور طبیعی به دنبال پاداشهای فوری است و هر بار که پاداشی دریافت میکند (مثلاً یک پیام لایک در شبکههای اجتماعی یا شکلاتی شیرین)، دوپامین ترشح میشود. اما تکرار این چرخه منجر به اعتیاد ۳ دوپامینی و بیلذتی مفرط (Anhedonia) میشود.
مفهوم تردمیل لذتگرایی (Hedonic Treadmill) نیز نشان میدهد که انسانها پس از تجربهٔ هر لذت آنی، بهسرعت به وضعیت پایه خود بازمیگردند و نیاز به لذتهای شدیدتر پیدا میکنند. این چرخه در نهایت منجر به خستگی روانی و عدم رضایت میشود.
از منظر فروید، بسیاری از این رفتارها ریشه در ناهشیاری و تمایل ناخودآگاه به بازتولید لذتهای اولیه دارند. یونگ نیز در تعبیر آرکیتایپیتر، این رفتارها را جلوهای از سایه و بیتعادل شدن کهنالگوهای روان میداند.
در عین حال اگر از سطح روانشناختی فراتر برویم، میتوان دید که “لذتِ رنج” نهتنها بهصورت فردی، بلکه بهصورت ساختاری و اجتماعی نیز تولید و ترویج میشود. جامعهٔ مصرفمحور امروز با تبلیغ مداوم “لذت سریع و آسان” از طریق رسانهها، اپلیکیشنها و سبک زندگی سرمایهدارانه، افراد را به سمت بهرهمندی لحظهای سوق میدهد. پیامهای تجاری کمتر مردم را به تلاش، رنج، ساختن یا صبوری تشویق میکنند و بیشتر روی “الآن بخواه، الآن بگیر” تأکید دارند.
از سوی دیگر، در برخی سنتهای فرهنگی و عرفانی از جمله در فرهنگ ایرانی ارزش والایی برای “رنجِ لذتی” قائلاند. در ادبیات ما، رنج و سختی نهتنها مذموم نیست، بلکه گاه مقدس و با ارزش شمرده میشود.
در چنین تقابلی، انتخاب فرد میان این دو مسیر، هم به هویت روانی و تربیت فردی او بستگی دارد و هم به ساختارهای کلانی که وی را احاطه کردهاند.
نتیجهگیری
تقابل میان “رنجِ لذتی” و “لذتِ رنجی”، تقابل میان ساختن و سوزاندن، میان صبوری و شتابزدگی، و میان رهایی واقعی و لذت کاذب است. در جهانی که بیشتر از همیشه ابزارهای لذتِ فوری در دسترس ما قرار گرفتهاند، توانایی انسان برای انتخاب رنجی که به لذت میارزد، یک فضیلت روانی و اجتماعی است.
این مقاله تلاش کرد نشان دهد که چگونه میتوان با بازشناسی این دو الگو، مسیرهای خودویرانگر را شناخت و اصلاح کرد. اگر بتوانیم این دو مفهوم را به درستی آموزش دهیم چه در خانواده، چه در نظام آموزش و چه در رسانهها شاید بتوان جامعهای ساخت که به جای دویدن در پی لذتهای آنی، به ساختن لذتهای پایدار و رشدآفرین بیندیشد.
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
خبرنگار دیدگاه نیوز در شهر شیراز می باشد. وی مستندساز، تدوینگر و عکاس شیرازی است که فعالیت خود را از سال ۸۸ با انجمن سینما جوانان شروع کرده و ساخت مستندهای “دروازه حقیقت”، “من میخوام معتاد بشم”، “طاووس ها پرواز را نمیفهند”، “سوداگرانِ بی سودا”، “وداع”، “آبفروش”، “کتایون” و “فروزان” را در کارنامه دارد، وی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و سینمایی قلم میزند .
رحمت الله صمدی