×

نگاهی اجمالی بر آثار صادق هدایت/ شماره۲

  • کد نوشته: 176167
  • ۱۴۰۲-۱۰-۲۲
  • 240 بازدید
  • به گزارش خبرروز، داریوش ثمر کارگردان و پژوهشگر در مقاله ای با عنوانِ “نگاهی اجمالی بر آثار صادق هدایت/ شماره۲” آورده است: در شمار قبل اظهار شد با وجودیکه هدایت از کافکا، جک لندن، اچ جی ولز و جیمز جویس و دیگران بی تاثیر نبوده اما جان کلام او خالص از هرگونه اقتباس است و […]

    نگاهی اجمالی بر آثار صادق هدایت/ شماره۲

    به گزارش خبرروز، داریوش ثمر کارگردان و پژوهشگر در مقاله ای با عنوانِ “نگاهی اجمالی بر آثار صادق هدایت/ شماره۲”
    آورده است:
    در شمار قبل اظهار شد با وجودیکه هدایت از کافکا، جک لندن، اچ جی ولز و جیمز جویس و دیگران بی تاثیر نبوده اما جان کلام او خالص از هرگونه اقتباس است و او نویسنده ایی مبدع و آفرینشگری غمگین از زمانه و مردمان است که هویتی خود ایستایی در نوشتن دارد و بی همال است.
    جوریکه شیوه واقع نویسی ، زاویه نگاه او و دقت در جزئیات رشک برانگیز بود برای دیگر نویسندگان،! دقت هدایت در نامگذاری کاراکترهای داستانهایش شایان توجه است بر خلاف بیشتر داستان نویسان فارسی زبان که در نام نهادن کاراکتر در آثارشان کمتر ربط خاصی پیدا میشود و فقط شرح میدهند ، هدایت نام ها را با وسواس و ارتباط خاصی در مفهوم گزینش میکرد به برخی نام های اشخاص آثارش عنایت کنید؛
    *خورشید، درخشنده، زرین کلاه، خشتون، گل ببو، گلشاد، داش آکل، کاکارستم، شاهرخ،ماکان،روشنک، سید نصرالله* و بسیاری نام دیگر که علاوه بر ریشه ایرانی در معنای داستان هم خود روشنگر مواردی است که خواننده کشف میکند و نام ها به چهره شخص به قیافه او در توصیفِ ریز، جان بخشی عمیقی داده برای نمونه توصیف کاراکتر
    *داش آکل* و تفاوت او با *کاکارستم*
    داش آکُل، مخفّف سه کلمه است: *دآاچی* یا داداش ، آقا و کُل. (آ) اول اسم مثل (آفریدون) به معنای آقای وارد شده واژه مغولی هم نیست، زیرا مثلا (آفریدون) که به معنای بزرگی شخصیت اوست در باستان هم با (آ) اول اسم در شاهنامه پیدا میشود ، و البته در آکل همان ترجمان آقای با هیکل بزرگ است،
    کُل به معنی بی تناسب و بدهیکل است. در روایت صادق هدایت، داش آکُل مردی تنومند و بدسیما گزارش شده است. این داستان بر اساس زندگی داش آکل نوشته شده است. آکل لوطی مشهور شیرازی
    است که خصلت های جوانمردانه اش او را محبوب مردم ضعیف و بی پناه شهر کرده است اما (کاکارستم) که گردن کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.
    *در بُن نام آکل هم تنومند ترسناک میبینید هم مرد لوطی دوست داشتنی ، اما کاکارستم این بار را ندارد اعتباری رستم به کاکو چسبیده تا بزرگنمایی شود* این قضیه در طی کردن محور داستان پیدا میشود ورنه (رستم) نماد قهرمان ملی، دوست داشتنی و با مهر به ایران است اما انگار این کاراکتر از نام رستم استفاده سو کرده ، این هنر صادق هدایت است،
    مثلا کاراکتر
    (اودت) در داستان (آینه شکسته) *اودت مثل گل های اول بهار تروتازه بود با یک جفت چشم خمار به رنگ آسمان و زلف های بوری که همیشه یک دسته از آن روی گونه اش آویزان بود ساعتهای دراز با نیم رخ رنگ پریده جلوی پنجره اتاقش می نشست پا روی پایش می انداخت رمان می خواند ، جورابش را وصله میزد یا خامه دوزی میکرد وقتی که والس ِگریزری در ویولن میزد قلب من از جا کنده میشد* یا در (آبجی خانم) وصف میکند ؛ *آبجی خانم خواهر بزرگ ماهرخ بود ولی هرکس که سابقه نداشت و آن ها را می دید ممکن نبود باور بکند که با هم خواهر هستند آبجی خانم بلند بالا، لاغر ، گندمگون، لب های کلفت، موهای مشکی داشت و روی هم رفته زشت بود در صورتی که ماهرخ سفید ،بینی کوتاه موهای خرمایی و چشم های گیرنده داشت*
    نمونه دیگر از داستان (بن بست)؛
    *شریف با چشم های متعجب، دندانهای سفید محکم، پیشانی کوتاه که موی انبوه سیاهی دورش را گرفته بود، بیست و دوسال از عمرش را در مسافرت به سر برده بود و با چشم های متعجب تر، دندانهای عاریه، و پیشانی بلند چین خورده که از طاسی سرش وصله گرفته بود و با حال بدتر و کورتر به شهر مولد خود عودت کرده بود او در سن چهل و سه سالگی پس از طی مراحل ضباطی، دفترداری، کمک محاسبه و غیره به ریاست مالیه آباده انتخاب شده بود*
    این ویژگی های ریز بینی و ژرف نگری به حالات شخصیتها محدود نیست بلکه گستره ایی در آگاهی و شناخت فرهنگ ایرانی دارد زیرا هدایت تیزهوش در نگهداری فرهنگ است در ثبت و ضبط وقایع ، شیوه سخن ها، اصطلاحات، ضرب المثل ها، و این تیز هوشی با تسلط بر زبان از او آفرینشگر بی بدیل معاصر فارسی گو ساخت، به این وصف دقت کنید در عین ایجاز تصاویر زیادی از زندگی مردم ایران را آرشیو کرده؛
    *سر شب که پدرش با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی برگشت رختش را درآورد، کیسه توتون و چُپقش را برداشت و رفت بالای پشت بام، آبجی خانم همه کارهایش را کرده و نکرده گذاشت با مادرش سماور حلبی، بادیه مسی ، ترشی و پیاز را برداشتند و رفتند روی گلیم دور هم نشستند*
    این توصیف زندگی یک خانواده کارگر ایرانی معاصر است که اشیا، حالات انسانی و کردارهایی را در واژگان ثبت کرده و مثل قاب هایی نقاشی شده ارائه میکند که در بیشتر آن اندوه جاریست،!
    ظاهرا حال زندگی ما ایرانیان کمتر شادی دارد! یا در ادبیات کمتر دیده میشود ! این از اسلاف گذشته تابحال سرایت دارد این شاگرد نگارنده این مشق سالهاست نمیتوانم در توصیف یک موضوع شادی بخش چیزی بنویسم اگر بنویسم تصنعی و دروغ است اما در وصف غم خود و اطرافم چیره دستی و صداقت دارم!
    بله از هدایت دور نشویم او جزئیات دقیق را چنان خون در رگ های کوتاه داستانهایش جریان داده از این روی داستانهایش زنده اند و هیچگاه کهنه نخواهند شد البته در داستان نویسان بعد از او این رویه سعی شد تقلید شود که مقایسه آثار دیگران با هدایت موضوع مقاله من نمی باشد، اما اینکه نمایش خوهای زشتِ مردمان و غم حاصله از جهل آنان به چه دلیل میتواند دست مایه نویسنده باشد؟ سوالی است که به سطح فرهنگ عموم و حساسیت نویسنده مرتبط است زیرا ارتقا فرهنگ نه ارتقای ظاهر و تجدد کت و شلواری بلکه درون مایه بالنده ایرانی برایش مهم است برای کدام فرهنگ دوست واقعی مهم نیست؟ البته که در وادی فرهنگ و فرهنگ دوستی نیازمند تفکیک هنرمند از شبه هنرمند هستیم اما نظر من بر هنرمند فرهنگ دوست واقعی است ، مثل خود هدایت ،
    در داستان (دون ژوان کرج) هدایت تجدد ظاهری و تازه به دوران رسیدگی آدمهای کت و کراواتی بدبختی را نمایان میکند که در میان عبور از سنت به مدرنیته هویت باخته اند حتی غیرت را هم فدای ظاهر میکنند! هدایت با تیزهوشی این ویروس تجدد بدون پشتوانه ملی را نقد میکند و آن را پایانی جز مرگ فرهنگی نمیبیند زیرا شخصیت مغمون رسته از هویت در دره سقوط میکند،
    و این حقیقت معاصر فرهنگ ماست ! فرهنگی که گذشته تاریخی خود را نداند در دنیای زرق و برقی سرمایه داری گم میشود و عشق و ازدواج هم به سخره گرفته میشود در داستان (دُن ژوان کرج) آمده؛
    *من پرسیدم؛ عاشق موقتی هستی یا خیال داری دختره را بگیریش؟ گفت: اگه حاضر بشه که با من زندگی بکنه البته که می گیرمش، چیزی که هس مخارجش زیاد میشه. هرشب که با هم به کافه می رویم ده پونزده تومان رو دستم می گذاره، اما من از زیر سنگم که شده پیدا میکنم اگه شده هفت در رو به یه دیگ محتاج بکنم مخارجش رو درمی آرم، چیزی که هس، روی اصل عاشقیس به شرط اینکه از همه روابط سابق خودش دس بکشه! میدونی بردمش منزلمون به مادرم معرفیش کردم ، مادرم گفت بیا تو خونه ما بمون ، اون گفت: دشمنت میاد اینجا تو این چار دیواری خودش رو حبس بکنه. با این وضع ماهی دویست تومن خرج پانسیون و دویست و پنجاه تومن خرج هتل و دانسینگ رو دستم می گذاره*
    بله دوستان این برسی و تدقیق هدایت در وادی فرهنگ جامعه چیز کهنه ایی نیست زیرا هم اکنون که یک قرن از زمان او میگذرد همان دغدغه ها پابرجا هستند،
    با توجه به محدودیت مقال در مجالی دیگر به ادامه نگرش به آثار صادق هدایت در شماره ۳ خواهم پرداخت.
    باسپاس
    شاگرد هنر ، داریوش ثمر.
    ۱۹ دی ماه ۱۴۰۲.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    مطالب مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *