×
آخرین اخبار

نقدی بر نمایش (مجلس لیر خوانی) در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر استان فارس به کارگردانی بانو(سانیا عاجلی)

  • کد نوشته: 169641
  • ۱۴۰۲-۰۹-۰۸
  • 107 بازدید
  • نقدی بر نمایش (مجلس لیر خوانی) در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر استان فارس به کارگردانی بانو(سانیا عاجلی) از کانون منتقدان جشنواره؛ داریوش ثمر؛ چند دقیقه اول نمایش را از دست دادم چون به دنبال جای پارک میگشتم و تا به درب سالن (استاد فقیه) رسیدم عوامل گروه اجرایی از استهبان اجازه ورود ندادن […]

    نقدی بر نمایش (مجلس لیر خوانی) در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر استان فارس به کارگردانی بانو(سانیا عاجلی)

    نقدی بر نمایش (مجلس لیر خوانی) در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر استان فارس به کارگردانی بانو(سانیا عاجلی)
    از کانون منتقدان جشنواره؛
    داریوش ثمر؛
    چند دقیقه اول نمایش را از دست دادم چون به دنبال جای پارک میگشتم و تا به درب سالن (استاد فقیه) رسیدم عوامل گروه اجرایی از استهبان اجازه ورود ندادن !، اما در آن لحظه که چانه میزدم یک گوشه سالن می نشینم یا ایستاده ببینم، بهرام سلمانی هم از راه رسید و از قضا بانو کشاورز از سالن خارج شد و ما را به داخل هدایت کرد،
    باز هم بروشور نبود تا بدانم، نویسنده، بازیگران و گروه موزیک نامشان چیست و این نبود بروشور جوری لاقیدی به حضور مخاطب است باید بروشور در جشنواره باشد، چون شناسه اثر هست ، به هر روی متن تلفیق نمایشنامه پنچ پرده ایی لیر شاه با سبک سنتی مجلس خوانی زنانه قاجاری بود و پل این پیوند از متن شکسپیر به مطرب خوانی زنانه عهد قاجاریه فقط دختران لیر شاه بودند که اتفاقا نقطه عطف نمایشنامه هست ، آگاهی از داستان، کار دیدن را راحت میکرد چون ذهن نیاز نبود گره گشایی کند ،
    در این سبک از آمیختن متون کلاسیک به سبک اجرائی سنتی ایرانی یک فایده وجود دارد اینکه؛
    شما شاه لیر را میدانید و حال به دنبال اتصال آن با آنچه گروه اجرایی قرار است مشبه کند میگردید،
    از این عبور متن، اسامی کاراکترها همان نام های دختران لیر شاه مستعفی بودند یعنی؛ گونریل دختر بزرگ شاه لیر و زن دوک آلبانی تبار که با پدرش بدخویی ها می کند و قدر نمیشناسد،
    ریگان دختر دوم شاه لیر و زن دوک کورنوال که او هم معضل بزرگ پدرش بود
    و کوردیلیا دختر آخرین شاه لیر و زن پادشاه فرانسه که بر خلاف خواهرانش بسیار مهربان است و عادت به گلایه کردن کمتر دارد، حال این تراژدی شکسپیری چطور به طرب خوانی زنانه برگشته بود خودش در نهاد با تضاد همراه ایجاد خنده میکرد که هدف اول مطرب خوانی است ، اما مخاطب کم خنده بر لب میآورد!
    گروه بازیگران بانو در این اثر بدون بازیگر مرد هم خودش یک نکته شایان توجه و تقدیر هست ،
    یک کاراکتر( تلخک زن) رابط میان فاصله گزاری با مخاطب و گرداننده اصلی بخش های داستان بود که بار اصلی را حمل میکرد و دیگر بازیگران در چند نقش هر کدام در وقت مناسب روایت خود را اجرا میکردند که تمام ریتمیک بود هم تصنیف های قبل شنیده شده سنتی داشت هم ابداعات نویسنده در پیش بُرد داستان به تصنیف مبدل شده بود که خوب چفت بود در متن و تک گویی هایی مختصر نویسنده که ابتدا در نقد باید از نویسندگی این نمایش به دلیل پیوند ریتمیکی آن تشکر کرد که قریحه این کار و توان آن در نوشتاری که از زبان شخصیتها گفته میشد ظاهر بود، در اجرای ریتمیک هماهنگی ساز و تصنیف و کلام از یک کسب آمادگی در تداوم تمرین کاملا احساس میشد و این نکته شایان توجه است که زمان و زحمت و دقت و علاقه همه سبب ساز این هماهنگی ریتم بود، تمبک ، دف ، ویولن به خوبی عمل میکردند اما نمیدانم گیتار آکوستیک در میان آنها چه ربط پیدا میکرد، و گاهی تکنوازی گیتار از کلیت یکدست موسیقی روحوضی خارج میشد! به هر روی این نمایش در یک نور کلی در یک مربع که با علائم پلیس شطرنجی یا بریتانیایی داشت محصور بود ، که دایره در میدان مربع مجال بازیگران را مهیا میکرد بازیگرانی بانو در کنار گروه موسیقی آقایان که عینک تیره داشتن همان مدل مطرب خوانی زنانه را متذکر میشد و بازیگر نقش تلخک یا سیا به خوبی صدا سازی کرده بود ولی شاید بی وقفه بودن داریه زنگی با سنج زیاد از ریتم خارج میشد و گوش را میزد ، گاهی هم صدای ساز از همخوانی ها بیشتر بود که جملات شنیده نمیشد! در باب ساز نکته ظریف اینکه به فراخور متن جاهایی که سیاه شیپور میزد آرشه ویولن این صدا را بازسازی میکرد که جالب بود، و افکت سازی های ریز با ساز شنیدنی بود ،
    حرکتها با رعایت قرینه سازی و بیان بدنی با حداقل حرکت موزون از همان تمرین مشقت بار فرهنگ ساز خارج میشد که بازسازی این سنت ها در نمایش های این سبک ایرانی قدر دانی دارد، تمام بازیگران همگرایی و هماهنگی خوبی در ترسیم حرکات بدنی داشتند ، با استفاده از حداقل آکساسوار که باد بزن حصیری بود ، شاخ گاو ، شمشیر، نقاب و قلیان دیگر معانی مشبه سازی میشد که خوب بکار گرفته شده بود، باید در کنار تمام این کوشش ها اضافه کنم که مسیر گفتگو در این نمایش دچار گم گشتگی هم میشد که دو علت داشت،
    اول نداشتن یک لحظه سکوت در کار ، بی وقفه بود سخن ها و دوم صدا سازی هایی که لهجه لاله زاری و تهرانی جاهل مسلک بود!
    یعنی اساسا مدل گویش مرد خوانی به یک لهجه لاله زاری گره خورده بود که نیاز و علت ظهور نداشت ، کاش این صدا سازی ها متعارف تر و میانه تر بود ، اما لهجه داش مشتی کمی گل درشت و خارج از حال کار میشد!
    و جاهایی که تلخک زن گزارشگر رادیو میشد هم مدل صدا سازی خارج و نامتعارف میشد، البته شاید برای سلایق دیگر عامه پسند باشد اما از دید این شاگرد خارج از کار بود ، کار یک حلقه گم شده داشت و همان باعث میشد مخاطب نخندد!
    یک چیز در این نمایش کم بود ، یک روح و یک باور کم داشت چون بازیگران باور به این نداشتند که مجلس خوانی طرب باید بتواند بخنداند ، من حلقه گم شده را یک سو دیدن گروه در خود و عدم توجه به( آن) صحنه و نیاز مخاطب میدانم و همین مهم مسبب تحمل زمان برای مخاطب یا همان بار خستگی آور میشد،
    همین درون نگری به خود بود که همخوانی ها را بی مقدمه میکرد یعنی گروه با خودش عهد کرده بود سنگ تمام بگذارد اما نه گاهی باید از بار کم کرد و به مخاطب نظر کرد نباید برج و باوریی عظیم از هم خوانی و ریتمیک ساخت که مخاطب سر درد بگیرد شاهد این ادراکم همان عدم سکوت در کل اجرا بود ،
    مخاطب تنفس میخواهد که تنبک نمیگذاشت، و این تا مرز شلوغکاری پیش میرفت اما باز به بند و گره هماهنگی دختران باهم متصل بود ، در طراحی صحنه سه تکه پارچه سفید و تقریبا بد شکل آویزان بود که انتظار سایه بازی ایجاد میکرد اما هیچ اتفاقی را پارچه ها رقم نمیزدند و نفهمیدم چرا آویزان بودند!
    در میان پیش برد داستان دختران لیرشاه نقب هایی به برخی معضلات اجتماعی زده میشد که نتیجه گیری نداشت فقط اشارت بود آنهم چند منظوره مثل دعای باران کردن، خودکشی و جام و خنجر و متغایر کردن معانی مختلف فقط اشارت هایی میشدکه گاهی به سالاد درست کردن در تئاتر یعنی میکس مسائل مختلف منجر میشود اوج این اتفاق وقتی بود که متوجه شدیم بازیگر سیاه اعتراف میکند شاه بوده او لیرشاه بوده ، اینجا یک دو راهی باز شد در پایان ماجرا که چون فقط قصد شگفت آوری داشت منطقی ننمود!
    به هر روی این اثر به عنوان یک نمایش تقریبا سنتی ریتمیک و بار طنز بسیار نیازمند اجرای عموم است خاصه اینکه گروه اجرایی بازیگران بانوان هنرمندی هستند که باید حمایت شوند تا تداوم بیابند در خصوص البسه این اثر و طراحی لباس با سبک نمایش همخوانی داشت اما از ظرایف دوخت کمتر بهره داشت که بسیار مهم است به تناسب قد هر بازیگر باشد و از هنرطراحی و خیاطی بهرمندتر بشود،
    با سپاس،
    داریوش ثمر
    ۲۴ آبان ۱۴۰۲.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *