×
آخرین اخبار

فیلمی از سینمای بلژیک
صمیمی در موسسه میم

  • کد نوشته: 191707
  • ۱۴۰۳-۰۳-۱۷
  • 250 بازدید
  • فیلم سینمایی صمیمی (نزدیک) به کارگردانی لوکاس دونت، کارگردان بلژیکی، داستان دوستی دو پسر نوجوان است که در پی اتفاق‌هایی در مدرسه، به خودکشی یکی از آن‌ها منجر می‌شود و مسائلی را برای شخصیت‌های دیگر داستان به‌وجود می‌آورد؛ داستان انتخاب و تصمیم پسربچه‌ای که او را با مسائل جدیدی روبه‌رو می‌کند.
    صمیمی در موسسه میم

    به گزارش دیدگاه نیوز، شانزدهم خرداد ماه ۱۴۰۳ در ششمین فصل از برنامه هایِ آشنایی با سینمای جهان، فیلم “صمیمی” محصول کشور بلژک در موسسه فرهنگی و هنری میم. در شیراز به نمایش درآمد و تماشاگران پس از اتمام فیلم به بحث و گفتگو در مورد فیلم پرداختند. در ادامه یادداشتی را در مورد این فیلم به قلم میلاد (مهرزاد) سلیمانی، می خوانیم.
    (از آن جا که متن حاوی مطالبی است که داستان فیلم را آشکار می کند، بهتر است قبل از خواندن متن، فیلم را ببینید.)

    فیلم سینمایی صمیمی (نزدیک) به کارگردانی لوکاس دونت، کارگردان بلژیکی، داستان دوستی دو پسر نوجوان است که در پی اتفاق‌هایی در مدرسه، به خودکشی یکی از آن‌ها منجر می‌شود و مسائلی را برای شخصیت‌های دیگر داستان به‌وجود می‌آورد؛ داستان انتخاب و تصمیم پسربچه‌ای که او را با مسائل جدیدی روبه‌رو می‌کند.
    خوب که نگاه کنیم، می‌بینیم که همۀ موجودات همواره درحال انتخاب‌اند. در این میان، انتخاب‌های انسان، به‌واسطۀ «خردمند» بودن، مانند سایر امور انسانی، بسیار پیچیده‌تر از سایر موجودات است. بخشی از انتخاب‌های انسان غریزی است و از این جهت با سایر موجودات تفاوت چندانی ندارد، اما بخش قابل‌توجه از انتخاب‌های انسان مستقیماً ازطریق عقل است، و عقل نه یک امر مطلق، بلکه آن است که هر فرد، با درنظرگرفتن شرایط زیستی، اجتماعی، خانوادگی و… و داده‌های حاصل از آن، واجد آن شده است و به‌عبارتی دیگر، هرکس، انگار، عقل خود را دارد و براساس آن برای خود تصمیم می‌گیرد و انتخاب می‌کند.
    در جریان این انتخاب‌ها و تصمیم‌ها، ما همواره یکی از موارد انتخابی را کنار می‌گذاریم. اگر تشنه باشیم و یک لیوان شربت و یک فنجان چای پیش روی ما باشد، یکی را می‌نوشیم و دیگری را احتمالاً کنار می‌گذاریم و نمی‌نوشیم. روان شناسی بر ما آشکار کرد آن‌چه کنار گذاشته می‌شود (سرکوب می‌شود) به ناخودآگاه منتقل می‌شود و هرکدام از این موارد کهن‌الگویی می‌سازد. مثلاً تمام ویژگی‌هایی که ما از داشتن آن واهمه داریم و نمی‌خواهیم واجد آن باشیم، تشکیل‌دهندۀ کهن‌الگوی سایه است؛ یعنی بخش تاریک درون ما، که انتخاب نشده‌ و به ناخودآگاه منتقل شده‌ است.
    قهرمان فیلم صمیمی، که به‌نظر من لئو است، مانند هر انسان دیگری، درحال انتخاب است. انتخاب او در ابتدا دوستی بسیار نزدیک با رمی است. نوعی از دوستی که دیگران ممکن است از آن برداشت‌های بزرگسالانه داشته باشند؛ مانند بعضی از همکلاسی‌های او، که انگار چند سالی زودتر بزرگ شده‌اند و مفهوم «باهم‌بودن بزرگسالانه» را درک می‌کنند و با دیدن رابطۀ لئو و رمی، آن را با داده‌های خود تعبیر می‌کنند. بعضی دیگر از همکلاسی‌های لئو، براساس همین‌دست برداشت‌ها، تعبیرات نامناسبی دبارۀ لئو به‌کار می‌برند.
    اما گویی لئو از این‌که کسی درمورد او «بزرگسالانه» فکر کند واهمه دارد یا از این‌که کسی بر او برچسب بزند، هیچ خوشش نمی‌آید. این‌جاست که، برای مراقبت از خود، دست به انتخاب جدیدی می‌زند. با این‌که همچنان رمی را بسیار دوست می‌دارد، رابطه‌اش را با او کم‌تر می‌کند، از او فاصله می‌گیرد، و بالاخره او را از خود می‌راند.
    در داستان‌ها (و فیلمنامه‌ها)، هر کنش روانی از سوی شخصیت‌ها، خصوصاً قهرمان، می‌تواند یک روند فرافکنانه را با خود به همراه داشته باشد. لئو در فرایند انتخاب جدید خود، دوستی (یا حتی دوست داشتن) رمی را کنار می‌گذارد و دوستی با دیگران و نوعی فعالیت پسرانه (هاکی روی یخ) را انتخاب می‌کند. این فرایند بر خودکشی رمی فرافکنی می‌شود. یعنی سرکوب علاقه به رمی در درون لئو، با مرگ خود رمی در داستان نمایش داده می‌شود.
    اما می‌دانیم که انتخاب‌ها همیشه درست نیستند و همیشه باعث خودمراقبتی نمی‌شوند؛ خصوصاً اگر این انتخاب به‌دنبال فشار محیط شکل گرفته باشد. خودکشی رمی نشان می‌دهد که انتخاب لئو ازقضا باعث اتفاقات غم‌انگیزتری شده است. غم‌انگیزتر از آن‌که کسی با تعبیرهای ناسزاگونه بیازاردمان یا درموردمان قضاوت‌هایی کنند که، براساس افکار جمعی، گناهکار شناخته شویم. او از این که رمی را دوست نداشته باشد ناراحت است. همچنین، لئو حالا بار یک گناه واقعی را به دوش می‌کشد: او گمان می‌کند که خودکشی رمی به‌خاطر این است که او را از خود رانده است.
    حال قهرمان با این غم و با این بار گناه و پشیمانی باید چه کند؟ در روند داستان‌ها، در چنین موقعیت‌هایی، قهرمان‌ها وارد موقعیتی تاریک می‌شوند تا تزکیه شوند. لئو هرقدر هم که خود را مشغول امور دیگری می‌کند، درنهایت، و در تنهایی خود، دچار موقعیتی تاریک و غم‌انگیز است. او می‌خواهد خلأ تنهایی خود را با پناه‌بردن به برادر یا دوست دیگری پر کند، اما همین کار بیشتر به او می‌فهماند که دوست‌داشتن رمی هیچ عیبی نداشته است.
    قهرمان، برای تزکیه، وارد مرحلۀ گذار می‌شود. مرحلۀ گذار آن است که قهرمان را از حالت و موقعیتی وارد حالت و موقعیت جدیدی می‌کند. سوگواری یک مرحلۀ گذار است. قهرمان به‌خاطر ازدست‌دادن آن‌چه داشته «سوگواری» می‌کند، اما لئو، در جریان تعلیقی که در فیلم مشاهده می‌کنیم، هنوز با خود کنار نیامده است. هنوز اشکی نریخته، تا این‌که در ماشین، در حضور مادر رمی، اعتراف می‌کند: «من اونو از خودم روندم»، و اشک می‌ریزد. از این نقطه، روند فرافکنی‌شدۀ تولد دوبارۀ لئو، قهرمانی که حالا می‌داند سرکوب علاقه به یک دوست چه سرانجامی می‌تواند داشته باشد، و ورود او به مرحلۀ جدیدی از زندگی آغاز می‌شود. وقتی مادر رمی به او می‌گوید «پیاده شو»، او وارد جنگل، که بارها در داستان‌ها نماد رحم بوده است، می‌شود تا توسط مادر رمی، که ازقضا پرستار بخش مامایی است، دوباره پیدا و در آغوش کشیده شود و به‌عبارتی، با نوع جدیدی از نگرش به زندگی، دوباره زاده شود.
    با این‌که دیگر رمی وجود ندارد، اما امکان روی دادن موقعیت مشابه برای لئو وجود دارد، و حالا احتمالاً لئو می‌داند که عشق کشتنی نیست و باید زنده باشد.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نویسنده: محمد ناصریراد
    منبع: دیدگاه نیوز

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *