×
آخرین اخبار

یادداشتی از کیوان اصلاح‌پذیر
تحلیلی بر نمایش “این آدم های غریب”

  • کد نوشته: 211486
  • ۱۴۰۳-۱۰-۱۹
  • 26 بازدید
  • یادمان باشد با هر تغییر فرمی در نمایش، در حال تغییر دادن محتوا هم هستیم و این درسی است که از این نمایش می آموزیم. 
    تحلیلی بر نمایش “این آدم های غریب”

    به گزارش دیدگاه نیوز، کیوان اصلاح پذیر منتقد سینما و تئاتر در یادداشتی بر نمایش این آدم های غریب آورده است:

    «داستان یک نویسندهی ناتمام»
    یک خانواده معمولی ایرانی در دوران جنگ با همه خصوصیات معمولی. حسادت ها، دلخوری ها، بگومگوها، پنهان کاری های عشقی و مالی ، مهمانی ها و … زیر سایه موشکبارانهای احتمالی و صفهای کوپن ودیگر معضلات اجتماعی. در این خانواده هیچ اتفاقی جز روزمرگیها رخ نمی دهد. زبان اعضای خانواده طنز آمیز، شیرین و سرشار از طعنه و کنایه و اصطلاحات کوچه و بازاری اما فاقد پیرنگ مشخص و جذاب است. اگر نمایش به این صحنهی خانوادگی محدود بود، برداشت خاصی عاید تماشاگر نمیشد زیرا در غیاب «پیرنگ» ، شیرین زبانی ها و روابط تیپیکال پدر- پسر یا مادرزن ، مادرشوهر ، عروس و خواهرشوهر و … تماشاگر را تکان نمی دهد. آنچه این نمایش را به راه می اندازد، دست بردن در ساختار معمولی نمایش از طریق حضور نویسنده در صحنه است. حضور او در صحنه تا اواخر نمایش (که به گفتگو با شخصیت های آفریده اش می پردازد)، با یک فاصله نمایشی از خانواده و بصورت مستقل شکل می گیرد. نویسنده در طول نمایش بارها وارد صحنه می شود و در صحنه ای خالی از خانواده  یا در جوار خانواده ی بیحرکت شده، رو به  تماشاگران مونولوگی را اجرا می کند که شامل دو بخش است. بخشی به دلواپسیهای نویسندگی بطور عام می پردازد و بخشی به توضیح درباره ی خانواده ی در حال نمایش. این نمایش تودرتو را می توان تحت  دو عنوان نمایش«خانواده» و نمایش «نویسنده» تقسیم بندی کرد. «نمایش خانواده» یک نمایش کلاسیک است که بازیگران با یک دیوار نامرئی از تماشاگران جدا شده اند اما «نمایش نویسنده» از یک طرف توسط تماشاگران  دیده می شود و از سوی دیگر، خودِ نویسنده  تماشاگرِ شخصیت های آفریده ی خویش در «نمایش خانواده» است.آنچه بر صحنه دیده می شود همان نمایشی است که نویسنده در ذهن خود و در یادداشت های پراکنده اش پرداخته است و به عبارت دیگر تماشاگران با یک نمایش واحد روبرو هستند: «نمایش ذهن و عین یک نویسنده ی در حال نوشتن» در صحنه .  نویسنده بجای نقل نمایشنامه یا روخوانی از آن -برخلاف سنت معمول کارگردانی- نمایشنامه را پیش از پایانِ نویسندگی، به صحنه برده است. نویسنده  با پیش بینی مرگ  شخصیت نسبتا محوری نمایش خود (برادرزن)  در حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران در اواخر جنگ، نشان می دهد که از ابتدا قصد داشته است نمایشی با محوریت آن شخصیت و مرگ او در سفر بنویسد اما به دلایلی قادر به وارد کردن آن در نمایشنامه نیست. با توضیحاتی که نویسنده در «نمایش نویسنده» می دهد ما درمییابیم که «نمایش خانواده» فقط بخشی از  نمایشی  است که در میانه رها شده و هرگز کامل نشده است.
    پرسش های اصلی نمایش این است: چرا نویسنده نمی تواند این نمایشنامه را از یکنواختی درآورد و پیرنگ را به آن تزریق کند؟ چرا شخصیت ها وارد عمق فاجعه نمی شوند.نویسنده در اوج ناامیدی وارد گفتگو با شخصیت های نمایشنامه اش می شود که از بی فرجامی خود نگران اند. پیرنگ مفقود شده ی «نمایش خانواده» همان  فاجعه ای ست که نویسنده به صراحت از آن اسم می برد اما در نمایش رخ نمی دهد و نویسنده آن را با شخصیت «برادر زن» که عازم سفر مرگ است، در میان می گذارد. او از سرنوشت آن شخصیت غمگین است اما می داند که نمی تواند جلوی حادثه را بگیرد زیرا واقعا و در عالم خارج رخ داده است . شخصیت زن خانواده هم برای فرار از این روزمرگی نمایشی در گفتگویی با نویسنده رضایت خود را از هر سرنوشتی اعلام می کند . و همانطور که ذکر شد سینا که یک شخصیت غریبه است و دو بار در طول نمایش زنگ خانه را زده و از طرف ساکنین خانه جواب رد شنیده است، در آخر  نمایش به نویسنده مراجعه می کند و از جایگاه خود در نمایش می پرسد. این پرسشی است که نویسنده هم جواب آن را نمی داند و با توجه به نوجوان بودن سینا و چمدان سفری که با خود همراه دارد نویسنده به این نتیجه می رسد که سینا از زندگی خود راضی نیست اما همچنان نمی داند او به کجای نمایشنامه تعلق دارد و حتی به این فکر می افتد که او شخصیت نمایشنامه ای ست که هنوز نوشته نشده گرچه می داند که بهرحال سینا مخلوق قلم اوست. پایان نمایش با اعلام مرگ برادرزن شکل می گیرد و از آنجا که این پایان بندی نه محصول پیرنگ بلکه محصول خبررسانی نویسنده است، از جنبه دراماتیک (در نمایش خانواده)قابل بررسی نیست بلکه به درام «نمایش نویسنده» مربوط است. درام اصلی در ذهن نویسنده ای جریان دارد که فقط قادر به نوشتن بخش ابتدایی نمایش است اما هرچه به فاجعه نزدیک تر می شود ، ناتوان تر می گردد تا بدانجا که از شخصیت های آفریده ی خود کمک می گیرد و بدیهی است که آن شخصیت ها نتوانند به او کمک کنند.  پس در «نمایش خانواده» با داستانی ناقص و نیمه تمام و در «نمایش نویسنده» با یک تراژدی کامل روبروییم .هر داستان برای ورود به قصه و حادثه باید از تعادل اولیه خود

    خارج شود اما نویسنده، داستان را تا جایی نوشته است که هنوز تعادل برقرار بوده و هیچ ضربه ای که وضعیت عادی را غیرعادی کند، بوقوع نمی پیوندد.
    پیرنگ اصلی را نه در نمایش «خانواده» بلکه در نمایش «نویسنده» و در ناتوانی نویسنده و داستان نویسندگی او باید جستجو کرد. نویسنده در ذهن خود (نمایش خانواده) و لابلای شخصیت های ساخته  خود پرسه می زند و حتی با آن ها روبرو و هم دهن می شود تا بلکه بتواند پیرنگ و نقطه اوج و پایان بندی را بیافریند اما نمی تواند .
    از این منظر، نمایش اصلی ( که دارای پیرنگ است) نمایش نویسنده ای است که قادر به دراماتیزه کرده نمایشنامه اش نیست. شخصیت ها در حد تیپ باقی می مانند و کل خانواده قادر به خروج از موقعیت روزمرگی نمی شود. همه آن شوخی ها و شیرین زبانی ها و عشق ها و حسادت ها بکار هیچ حادثه ای نمی خورد و در خود نمایش، پوچ می شوند و مرگ برادرزن هم چون خارج از «نمایش خانواده» رخ می دهد (در ذهن نویسنده) بکار درام شدن نمایش نمی آید. شخصیتی که می تواند نمایش را از یکنواختی و بی پیرنگی نجات دهد «سینا» است. نویسنده خسته از تلاش های ناکام خود برای تکمیل نمایش خانواده ، به خواب می رود و در توسط سینا از خواب می پرد. سینا همان عنصری است که می تواند به نقطه اوج نمایش «خانواده» بدل شود و حتی دوبار هم توسط نویسنده در طول نمایش «خانواده» به در خانه فرستاده شده اما چون هیچ ربطی به خانواده ندارد، توسط اعضای خانواده بعنوان یک   “bug” یا اشتباه نویسنده  در نظر گرفته شده و در را به روی او باز نمی کنند و به این ترتیب شخصیت پیرنگ ساز نمی تواند وارد نمایش «خانواده» شده و آن را از یک نواختی نجات دهد. سینا همان شخصیت گمشده ی نویسنده است که می تواند (یا «می توانست» زیرا در پایان نمایش وارد می شود)  نمایش را به حرکت دربیاورد و نویسنده را از خواب بیدار کند اما نویسنده قادر به استفاده از این پرسوناژ تحرک بخش نیست زیرا شناختی از این شخصیت ندارد. بنظر می رسد سینا نه شخصیتی آفریده ذهن و خاطرات نویسنده بلکه شخصیتی هبوط کرده از اجتماع بر صحنه نمایش است. اوج تراژیک نمایش آنجایی رخ می دهد که سینا با چمدان سفری خود عازم خروج از صحنه نمایش است. بنابراین اگر بخواهیم نمایش را به زبان تراژدی و درام ترجمه کنیم چنین می شود: نویسنده ای در گیر نوستالوژی خانواده در دهه شصت است و تلاش دارد آن را در قالب تراژدی ای که با مرگ قهرمان محبوب و شیرین زبان خانواده در سقوط هواپیمای مورد اصابت موشک های ناو آمریکایی، شکل میگیرد، بنویسد اما به دلیل تالم و تاثر روحی قادر به نوشتن پایان تراژیک نیست و خانواده به همراه خودش به کسالت روزمرگی دچار شده اند که ناگهان شخصیت نوجوانی به او الهام می شود. در نقطه اوج تراژدی، نویسنده توانایی جادادن این شخصیت در داستان نیست و سینا – که می توانست نمایش را دراماتیزه کند- از صحنه خارج می شود. به عبارت دیگر، بخش تراژیک نمایش ، درگیر شدن نویسنده با روزمرگی و عدم توانایی او برای ساخت یک اثر دراماتیک و جذاب است. نویسنده افسرده شده است و بنابراین نمایش او هم علیرغم تلاش شخصیت ها، افسرده است.
    نمایش روزمرگی «خانواده» هم  گرچه فاقد پیرنگ و جذابیت های قصه و حادثه است اما از نظر «وجودی» یک تراژدی انسانی محسوب می شود. انسان هایی که در وضعیت روزمرگی اسیر شده اند، فاقد آن شور و اشتیاق وجودی یا بطور کلی فاقد «لیبیدو»ی حیانی اند. ماندن در روزمرگی را باید تراژدی انسانی با مضمون برباد رفتن ماهیت استعلایی آدمهای قصه دانست.
    گرچه داستان اصلی را نخوانده ام اما با توجه به نوع کارگردانی مطمئن هستم که افزودن نویسنده به این شکل به نمایش، از ابتکارات کارگردان است. ذکر این نکته را از منظر تاثیر فرم در محتوا لازم می دانم. تقسیم متن به فرم و محتوا یک تقسیم بندی قدیمی است که هیچگاه به حل مسئله ی فرم و یا محتوا کمک نکرده بلکه برعکس آن را پیچیده تر هم کرده است. بنظر من  فرم بخشی از محتوا ومحتوا بخشی از فرم است. فرم،  نه ظرفی که محتوا را در آن می ریزند، بلکه بخشی از  محتوا ست که «دیده» می شود و در دیدن بخش «نادیده» موثر است. در همین نمایش شاهد هستیم که فرم تغییر یافته توسط کارگردان، تا چه حد محتوا را دگرگون و عمق بخشیده است. یادمان باشد با هر تغییر فرمی در نمایش، در حال تغییر دادن محتوا هم هستیم و این درسی است که از این نمایش می آموزیم.
    مسائل تکنیکی نمایش از قبیل دکور و میزانسن و ریتم نمایش، هوشمندانه و با خلاقیت انتخاب شده و بازی بازیگران صمیمی ، مسلط و خوش بیان بود. باید توجه کرد که نمایش روزمرگی کار ساده ای نیست و درهم آمیزی دو شیوه ی سه پرده ای (بدون تماس چشمی و صدایی با تماشاگر) و چهار پرده ای ( چشم در چشم تماشاگر) به حد کافی کار را برای اجرا سخت می کند که آفرین را نثار کارگردان و بازیگران و سایر عوامل نمایش گردانیم.
    کیوان اصلاح پذیر
    شیراز

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نویسنده: محمد ناصریراد
    منبع: دیدگاه نیوز

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *