به گزارش خبرروز، محمد ناصریراد مستندساز شیرازی در مقاله ای تحت عنوانِ “تفاوت های لیبرال دموکراسی و سوسیالدموکراسی” آورده است:
در آغاز باید روشن گردد که تفاوت اصلی این دو جریان در اصل ایدئولوژی و مکتبی است که بدان تعلق داشته و اساسا مکتب لیبرالیسم و مکتب سوسیالیسم هم در سیاست و هم در اقتصاد تعریف و کارکرد خودش را داراست.
سوسیال دموکراسی «social Democracy » یا مردمسالاری اجتماعی یک ایدئولوژی سیاسی است که در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سده ۲۰ میلادی از سوی هواداران مارکسیسم ارائه شد. و مبتنی بر اندیشه سوسیالیسم است که البته تاکید بر تصمیم گیری های دموکراتیک، هم در سیاست و هم در اقتصاد دارد. سوسیالیسم یا جامعه باورى، اصطلاحی است که از واژه «سوسیال» به معناى اجتماعى در زبان فرانسه گرفته شده است.
اما لیبرال دموکراسی از دو جزء لیبرالیسم و دموکراسی تشکیلشده است. لیبرالیسم یعنی شناخت حق انسان به آزادی، به مالکیت و امنیت نفس خود و حق انسان به اینکه استعدادهایش را پرورش دهد و تا آنجا که میتواند پیش ببرد. لیبرالیسم عبارت است از یک سلسله حقوق جدانشدنی فرد انسانی که آزادی از آن میآید. لیبرالیسم سابقه طولانی دارد و یک جزئش حق است سپس مسئولیت به دنبالش. ایرانیها تکه مسئولیتش را به جهان دادند و یونانیها روی قسمت حقش رفتند که مردم حقدارند سرنوشت خود را به دستگیرند. از لیبرالیسم به دموکراسی میرسیم. اگر حق انسان را قبول کنیم که مهمترین آن این است که مردم در کار حکومت شرکت کند نتیجه این میشود که اول لیبرالیسم است بعد دموکراسی. سیر اندیشه هم به همین نحو بوده است. از ۲۵۰۰ سال پیش با مفهوم انسان صاحب حق این بحث شروع شد و تا شناسایی این حق در عمل و به دموکراسی خیلی طول کشیده است. دموکراسی عبارت از حق مردم به حکومت بر خودشان است که به دموکراسی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میشود. لیبرالیسم هم دو مکتب آزادی مثبت و آزادی منفی دارد. آزادی مثبت حق انسان است به اینکه آنچه میخواهد بکند؛ و به بیبندوباری و بیمسئولیتی میکشد که نمونهاش همین مؤسسات بزرگ مالی آمریکاست که کنترلی رویشان نبود. آزادی منفی نبودن اجبار است. در لیبرال دمکراسی برخلاف آزادی مثبت که انسان هر کار دلش خواست بکند آزادی محدود به قانون و نهاده است. اندیشه نوین لیبرال از قرن هجدهم شروع میشود و خاستگاهش بیشتر اسکاتلند است. در این نگرش انسان دارای حقوق طبیعی جدانشدنی است ولی این انسان در اجتماع زندگی میکند پس باید آزادی و حقوقش در رابطه با دیگران تعیین شود یعنی دولت قوی باید باشد و از طرف مردم باشد. از اینجاست که لیبرالیسم با دموکراسی پیوند میخورد. لیبرالیسم محدود میشود به نهادها و قانونهایی که خود مردم تعیین کردهاند. اعتقاد و اعتبار دموکراسی لیبرال به رأی اکثریت است در چارچوب حقوق بشر. این حقوق بشر ابتدا اواخر قرن هژدهم در آمریکا بهصورت کلی درآمد و ده سال بعد فرانسویها با جزئیات آن را تدوین کردند و در ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل بهصورت اعلامیه جهانی حقوق بشر حقوق بشرتصویب شد.
این اعلامیه حق اکثریت را محدود میکند و حکومت اکثریت تا مرز حقوق فرد کشیده میشود. نظامهای دمکراسی در همهجا لیبرال هستند یعنی اکثریت مردم در آنها نمیتوانند حقوق یک نفر را هم زیر پا بگذارند. دمکراسی لیبرال نه ربطی به شکل حکومت دارد، از پادشاهی و جمهوری و نه نظام اقتصادی، از اقتصاد بازار تا سوسیالیستی. ازاینجهت سوسیالدموکراتها فرقی با لیبرال دموکراتها ندارند. برای ما این موضوعات تازه و ناآشناست. تا همین اواخر اگر گفته میشد سوسیالدمکراتها هم لیبرال دمکراسی را قبول دارند به آنها برمیخورد؛ از لیبرال وحشت میکردند ولی درواقع نظام سوسیالدموکراسی، همان دموکراسی لیبرال است در ارزشها و اصول. حالا چرا سوسیالدموکراتهای وطنی از لیبرال میترسند به این دلیل است که در حوزه اقتصاد، لیبرال دموکرات و سوسیالدموکرات از هم جدا میشوند. نظام سیاسی و نظام اقتصادی باهم فرق دارند.
لیبرالیسم اقتصادی مربوط به قرن هجدهم است که آن روشنفکران پایههای اقتصاد نوین لیبرالی را هم گذاشتند. چون آزادی و دموکراسی و حق، بستگی دارد به احترام حق مالکیت و آزادی فعالیت اقتصادی و ابتکار آزاد. ولی همان آدام اسمیت و دیوید هیوم که پدران روشنگری اسکاتلندی هستند گفتهاند افراد در جامعه زندگی میکنند و ارتباط با بقیه دارند و ملاحظه بقیه افراد لازم است و ازاینرو یک حکومت منتخب افراد با نظارت خود باید جلوی زیادهروی را بگیرد و نگذارد انحصار به وجود آید. تفاوت عمده بین لیبرال دموکراسی و سوسیالدموکراسی درزمینهٔ اقتصادی تفاوت درجه مسئولیت جامعه است. در هر جامعهای عدهای عقب میافتند و بسیار هم عقب میافتند. لیبرال دموکراسی به حداقل مسئولیت جامعه در مقابل کسانی که حقیقتاً نمیتوانند و ایجاد فرصت برابر برای همه معتقد است تا آنها بتوانند زندگی خودشان را به راهاندازند ولی جامعه مسئول از گهواره تا گور نیست که مالیات زیادی از عدهای بگیرد و به دیگران بدهد چون باعث گریز از کار و ابتکار و انگیزه پیشرفت میشود. پس جامعه باید حدی نگه دارد. فرصتهای برابر برای همه و کمک به کسانی که نمیتوانند، نه اینکه نمیخواهند کار کنند…
در سوسیالدموکراسی مسئولیت جامعه فراتر از این حرفهاست. بعد از جنگ دوم «دولت رفاه» که از گهواره تا گور را میپوشاند شکل گرفت. مالیاتها بهقدری بالا رفت که بسیار کسان از کشورهای خود رفتند و یا تقلب مالیاتی کردند. بقیه مردم عادت کردند هی از دولت بگیرند. این پوشش همگانی هم غیرمنصفانه است و هم جلوی پیشرفت را میگیرد. از بیست سال پیش دولت رفاه به سبب زیادهرویهای خود در همهجا در حال عقبنشینی است.
بحث سوسیالدموکراسی و لیبرال دموکراسی بر سر درجه مداخله و مسئولیت دولت در قبال جامعه است. جایی که کارگر وقتی استخدام شد دیگر نشود بیرونش کرد تولید دچار مشکل است. این حق را کارفرما باید داشته باشد. اگر این حق را از کارفرما بگیرند یک ارتش بیکار و یک اشرافیت کارگری ایجاد خواهد شد که دست به امتیازات آن نمیشود زد. البته جامعه مسئول کارگری است که نمیتواند کار پیدا کند. اینها مسائلی است که اگر شما منشور حزب مشروطه ایران را مطالعه کنید میبینید که ما سوسیالدموکرات نیستیم. از عدالت اجتماعی صحبت کردهایم ولی عدالت اجتماعی مفهوم وسیعی دارد و گفتهایم ما به همه فرصت برابر میدهیم و فقط به کسانی که نمیتوانند کمک میکنیم و به بقیه کمک نمیکنیم. معنی ندارد به کسی که احتیاجی ندارد کمک کنیم. تغذیه رایگان برای همه در گذشته یکی از این سیاستهای نادرست بود. بجای کمک بیشتر به کسانی که نیازمندتر بودند یک سیاست سراسری اتخاذ شد. سرتاسری عمل کردن هدر دادن منابع و طلبکار شدن مردم است و به محرومان نیز کمتر میرسد. مسئولیت جامعه ازنظر ما فقط به وجود آوردن فرصت برابر برای همه است که خیلی مهم است که فردی که پول ندارد از بالاترین آموزشها محروم نشود و به کسانی که حقیقتاً نمیتوانند کمک شود. در سوسیالدموکراسی این تور امنیتی وسیعتر است.
اما اساس هر دو نظام بر دموکراسی لیبرال است و تفاوت این دو در درجه مسئولیت اجتماع است در برابر افراد. ضمناً بعد از تجربه دولت رفاه و کمبودهای بزرگ اقتصاد بازار آزاد این دو شیوه اقتصاد سیاسی تفاوتهایشان کمتر شده است. سوسیالدموکراتها اشکالات کمک سراسری برابر را دیدهاند و لیبرال دموکراتها عواقب وادادن در برابر زیادهخواهی افراد و مؤسسات را. ما از این تحول خیلی خوشحال هستیم و انتظار داریم دیوارهای رد نشدنی این دو طیف را از هم جدا نکند. امیدواریم در ایران آینده این دو در رقابتی سالم در کنار هم باشند.
منابع
۱. فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، مؤسسه اندیشه و فرهنگی دینی
۲ . لیبرالیسم غرب، آنتونی آرپلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز
۳. . اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژیهای سیاسی، ترجمه محمود رفیعی مهرآبادی، تهران ؛ وزارت امور خارجه ، ۱۳۷۹ .
۴ . درآمدی بر چالش های لیبرال دموکراسی، علیرضا محمدی، نشریه معرفت، ش ۱۰۲
۵ . آنتونی آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم، ترجمه عباس مخبر ، تهران؛ نشر مرکز،
۶ . عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، تهران؛ وزارت امور خارجه، مرکز چاپ وانتشار، ۱۳۷۷ .
۷ . عبدالرسول بیات، فرهنگ واژه ها ، قم؛ مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱.
۸ . علی اصغر حلبی، اندیشه های سیاسی قرن بیستم، تهران؛ اساطیر ، ۱۳۷۵.
۹ . حسین بشیریه، اندیشههای سیاسی قرن بیستم، جلد دوم:لیبرالیسم و محافظه کاری
۱۰ . انتقاداتی بر لیبرال دموکراسی ، مرتضی شیرودی ، پگاه حوزه ، ش ۱۱۲ . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: ۱/۱۰۰۱۱۴۹۶۰)
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
خبرنگار دیدگاه نیوز در شهر شیراز می باشد. وی مستندساز، تدوینگر و عکاس شیرازی است که فعالیت خود را از سال ۸۸ با انجمن سینما جوانان شروع کرده و ساخت مستندهای “دروازه حقیقت”، “من میخوام معتاد بشم”، “طاووس ها پرواز را نمیفهند”، “سوداگرانِ بی سودا”، “وداع”، “آبفروش” و “کتایون” را در کارنامه دارد، وی در حوزه های اجتماعی، فرهنگی، هنری و سینمایی قلم میزند .
دیدگاهتان را بنویسید