عمیق ترین و مبهم ترین حالت نور از اتفاق همان لحظه است ؛ کسی نمیتواند پیش بینی کند از دل گرگ و میش چه زاییده شود ؟ یک بچه گرگ؟ یک خون آشام ؟ یا شبی سیاه و تاریک؟
بگذار حدس بزنم اما نگذار حدسم درست از آب دربیاید !
بگذار خیره شوم و خیره بمانم ، چنانکه به لحظه ی مبهم و حیرت انگیز گرگ و میش….!
ما می مانیم و حوضمان که حالا جهنم و آزردگی روح است …
اگر بازی تنش را پهن میکنیم “باید” قادر باشیم آنرا قبل از تیتراژ پایان جمع کنیم .
باشد که رستگار شویم