×
آخرین اخبار

یادداشتی از کیوان اصلاح پذیر بر نمایش “خلوت نشین”

  • کد نوشته: 174970
  • ۱۴۰۲-۱۰-۱۲
  • 228 بازدید
  • به گزارش خبرروز، کیوان اصلاح پذیر منتقدر تئاتر در یادداشتی با عنوانِ “در دادگاه مردگان” درباره ی نمایش “خلوت نشین” به کارگردانی مهرداد سهامی نوشته است: نمایشنامه «خلوت نشین» با نویسندگی «مسعود احمدی» ، کارگردانی «مهرداد سهامی» و بازیگری محید امین زاده، زهرا حقیقت ‌نژاد، شهرزاد همتی، علی‌محمد کریمی، آدرینا دهقانی در سالن هودی روی […]

    یادداشتی از کیوان اصلاح پذیر بر نمایش “خلوت نشین”

    به گزارش خبرروز، کیوان اصلاح پذیر منتقدر تئاتر در یادداشتی با عنوانِ “در دادگاه مردگان” درباره ی نمایش “خلوت نشین” به کارگردانی مهرداد سهامی نوشته است:


    نمایشنامه «خلوت نشین» با نویسندگی «مسعود احمدی» ، کارگردانی «مهرداد سهامی» و بازیگری محید امین زاده، زهرا حقیقت
    ‌نژاد، شهرزاد همتی، علی‌محمد کریمی، آدرینا دهقانی در سالن هودی روی صحنه است. نمایش از سه مولفه احساس گناه، جدایی و فال در پس زمینه ی تصادف و مرگ تشکیل شده است. زنی بازمانده از یک تصادف جاده ای به سمت شیراز که با نیت رفتن به آرامگاه حافظ و گرفتن فال جهت جدایی از همسر، رخ داده و همسر و دختر و خواهر و شوهرخواهر را از دست داده است، پس از یکسال و نیم در رویایی شبانه به آرامگاه حافظ بازگشته است و در محاصره خانواده از دست رفته به ابعاد روان شناختی مرگ می پردازد.
    آنچه در وهله اول توجه را جلب می‌کند  نحوه‌ی استفاده از نور است. سالن، تاریک  و چهار چراغ ضعیف (که باید خاموش فرض کرد) در بالا وچهار خط پرنور بر کف سالن (به نشانه جاده) همه نور آن را تشکیل می دهد. هریک از هنرپیشگان یک چراغ قوه دارند که به تناسب داستان روشن می کنند. این تمهید به یک استعاره نمایشی مهم تبدیل شده است. هر بازیگر با این چراغ های شخصی به استقلالی رسیده است که تاکیدهای نمایش را می‌چرخاند. علاوه بر این چراغ ها با چرخیدن خود به حذف یا پدیداری «ناگهان» بازیگران منجر می‌‌شود  و سومین کارکرد چراغ‌های فردی، القای تنهایی مطلق است. این سه خصلت چراغ‌ها، نور را بدل به یک استعاره نمایشی کرده است که هم درگیری نقش ها را شدت و ضعف می‌بخشد، هم تولید‌کننده‌ی احساسات بدون بهره بردن از کلام است و هم زمان خطی را از اعتبار می اندازد و هم احضار نقش های دیگر را تابع خواست  چراغ‌دار می‌کند. به این ترتیب نور بدل به کارگردان روی صحنه می‌شود و اگر آن چهار چراغ و نورهای جاده هم همیشه روشن نبودند و با مناسبت دیالوگ ها روشن و خاموش می‌شدند آنگاه این انوار متحرکِ موقعیت‌ساز ِ احساس برانگیز، احضار کننده و غیبت‌ساز  از قدرت بالاتری برخوردار می‌شد. نور البته در کل نشانه زندگی است و نمایش با ربط دادن خروج ارواح به خاموشی نور چراغ‌های سقفی، این خصلت را نیز به تماشاگر یاد‌آوری می‌کند.این شکل از نورتابی یادآور فرم جاافتاده‌ی بازجویی در سینماست که هنگام مکالمه‌های تند بین نقش‌ها که رنگ حمله و دفاع دارد، رخ می‌دهد و بازیگران با انداختن نور بر چشمان نقش مقابل به او حمله می‌کنند و چکاچک نورها در مکالمه به قدرت و حدت آن می‌افزاید. نورهای در اختیار بازیگران به آنان اجازه می‌دهد تا صورت یا سایر اندام‌ها را برجسته کنند و به این ترتیب، تمرکز را به حداکثر خود برسانند. از نتایج این نوربازی‌ها ، هدایت تماشاگر به موضوع موردنظر نویسنده و کارگردان است. آرزوی هر کارگردانی ست که بتواند تماشاگر را از طرق نمایشی، روی نقطه مورد نظرش متمرکز کند و اصولا فلسفه دکوپاژ چنین است. نور‌هایی که در اختیار بازیگران است مفهوم سوژه شدن را از فلسفه به صحنه می‌برد و نقش‌ها با نورهای تکی بر خود و دیگری یا نورهای همزمان نقش‌ها بر هر دو، سوژه را بصورت عینی نمایش می‌دهند‌ و از یاد نبریم که طبق اصطلاح و استعاره ی جاافتاده‌ی « پدیداری حقیقت در نور»، تابش این نورها موید پدیداری حقیقت است و به این ترتیب بخشی از بار کلام برای اثبات حقیقت را به‌ دوش می‌کشد.
    از بحث نور که بگذریم به نحوه‌ی اطلاع رسانی می‌رسیم. اطلاعات نمایش بطور کلی از سوی نقش‌های مرده بیان می‌شود و نقش زن زنده کمترین میزان اطلاعات را به تماشاگر می‌رساند.  این نوع اطلاع رسانی، مردگان را در جایگاه برتر می‌نشاند که از مشخصه‌های انکشاف ناخودآگاه در خواب و رویا و کابوس است. این مردگان (که به دلیل حضور بر بالین زن زنده در رختخواب ، در خواب او حضور دارند) در دو جهت با زن زنده درگیرند. اول در نقش مولد احساس گناه از طریق زیر سئوال بردن علت سست و مخفی مسافرت و نقش او در تصادف و دوم در نقش مردگانی که پرسش و یا نیازهایی دارند  و از زن زنده تقاضای برآورده شدن می‌رود. در واقع نمایش توانسته است یک مونولوگ را به دیالوگ تبدیل کند و با تقسیم اطلاعات به خودآگاه ( مونولوگ های زن) و ناخودآگاه ( اطلاعات مردگان) نمایش را به یک درگیری دراماتیک تبدیل کند.

    از فرم که بگذریم، فال و جدایی در مرکز داستان قرار دارند. زن زنده از جانب مردگان متهم است که برای گرفتن فال در جوار بارگاه حافظ آنان را به این سفر طولانی و مرگبار کشانده است. کشاکش اصلی اما نه فال بلکه نیت فال است. اگر ژرفتر به نمایش نگاه کنیم خواهیم دید که زن زنده خود را برای مخفی کردن تصمیم جدایی از همسر مفصر می‌داند اما همانطور که مردگان به او یادآوری می‌کنند، مشروط کردن تصمیم نهایی برای جدایی، به گرفتن فال است که باعث فاجعه و مرگ دیگران شده است. پس، نه تصمیم برای جدایی بلکه تصمیم برای سپردن سرنوشت به فال است که فاجعه را رقم زده است. او بجای اینکه خود سرنوشت‌اش را رقم بزند با حواله‌ی آن به فال، سرنوشت دیگران را نیز بیهوده به مرگ پیوند زده است. آنچه دراماتیک‌تر است این که زن زنده با تردید در تصمیم‌گیری برای جدایی، حتمیت و قطعیت دائمی جدایی را از طریق مرگ دیگری به دست آورده است ( البته جدایی از دلبستگان دیگرش هم از تبعات این تردید است) به این ترتیب نیت پنهان او در مرگ و جدایی آشکار می شود.
    از نظر صحنه ای: دکور، دکوپاژ، ضرباهنگ و بازی ها خوب است اما بنظر می‌رسد صدای موزیک بالاتر از صدای بازیگران است و اگر تا حد زیادی تقلیل یابد و به زیرصدا تبدیل شود بهتر خواهد بود. استفاده استعاری از علائم مخدوش راهنمایی نشانه ی بارزی است که تماشاگر را به کابوس بودن نمایش هدایت می‌کند. استفاده چندگانه از نیمکت، اصل استعاری بودن دکور را نشان می‌دهد که با سایر عناصر استعاری نمایش قرابت دارد. با خسته نباشی به همه دست‌اندر‌کاران این نمایش امیدوارم کارهای دیگری از این گروه به نمایش درآید
    #کیوان_اصلاح_پذیر

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *