×
آخرین اخبار

دلمان برایتان تنگ شده آقای فرمان آرا/ به بهانه نگارش فیلم نامه «داستان جاوید»

  • کد نوشته: 157950
  • ۱۴۰۲-۰۷-۰۸
  • 128 بازدید
  • آنقدر سینماگران ما تاوان حرف‌ها و فیلم‌هایی شان را داده‌اند که جانشینان‌شان، حال و حوصله درگیری های ذهنی پیش و پا افتاده را هم ندارند.

    چند روز پیش خیلی اتفاقی فیلم  خاک آشنای بهمن فرمان‌آرا را دیدم و با اینکه همیشه از فیلم‌هایش خوشم می‌آمده، دلم به دلیل پیر شدنش برای خودم سوخت و دلتنگ او و رفقای فیلمسازش که دیگر باد همه‌شان را برده، شدم.

    دلتنگ سینمای بی‌پیرایه و شهودی ایرانی که دیگر نداشتیم. فیلم‌هایی که در محاصره سینمای تلخ و به اصطلاح اجتماعی این روزهای ایران، ترسیده و آب رفتند.

    همان فیلم‌هایی که غربی‌ها برای فرار از دنیای ترسناکی که برای خودشان ساخته بودند، به آنها پناه می‌بردند و برای‌شان ولوله می‌کردند.

    فیلم‌هایی که اگر چه از پشت نظارت‌ها و خط قرمز‌های کلان فرهنگی به وجود آمده بودند، ولی برای خودشان شناسنامه‌ای ساخته بودند که ذهن و دل آدم‌های دور شده از سکس و خشونت لجام پاره شده به ویژه سینمای اروپایی را به دست آورده بود.

    تنگ‌نظری‌ها و عطش بیشتر از اندازه مدیران سینمایی به جایزه‌های آن‌وری و اعمال فشار به گونه‌های دیگر سینما و نگاه یک سویه مدیران و سینماگران نابلد به این فیلم‌ها اگر نبود، هنوز هم می‌توانستیم، همان سینمای شریف و بدون پیرایه سال‌های گذشته خودمان را می‌داشتیم و تن به این فیلم‌های به اصطلاح اجتماعی با عرض معذرت چندش‌آور نمی‌دادیم. به قدری اتهام سیاهی به فیلم‌های گذشته‌مان زدیم که حالا واقعا سیاه شدیم .
    مگر می‌شود بخش بزرگی از سینمای یک مملکت را داستان‌هایی در مورد مرگ و تجاوز و اعدام و خیانت و پشت هم اندازی و… در بر بگیرد و تقصیر همه‌شان را هم به گردن سینماگر انداخت.

    جامعه‌ای که نتواند حرف‌های اجتماعی و سیاسی‌اش را سر راست و بدون لکنت بگوید، همه‌اش را در پشت قصه‌ها و شعرها و سینمای تلخ پنهان می‌کند و نتیجه‌اش می‌شود همین.

    آنقدر سینماگران ما تاوان حرف‌ها و فیلم‌های‌شان را داده‌اند که جانشینان‌شان، حال و حوصله درگیری‌های ذهنی پیش و پا افتاده را هم ندارند.

    از سینماگران و مدیرانی که همیشه زیر باد کولر ماشین و دفتر کار و به اصطلاح لوکیشنی که اتفاقا همان هم مجهز به جدید‌ترین سیستم سرمایشی است، لم داده‌اند، نمی‌شود انتظار داشت مثل فیلمسازان قدیم، توی کوهستان‌ها و بیابان‌ها و حتی کویر‌ها، باد ما را خواهد برد و شیرک و آب، باد، خاک بسازند.

    اگر چه فیلم خاک آشنا – به‌‌رغم شریف بودنش – مثل فیلم‌های یک بوس کوچولو، خانه‌ای روی آب و حکایت دریا، چفت و بست‌دار نیست ولی با همین فیلم دهه هشتادی سینمای ایران، کمی دلتنگ گذشته‌مان شدم.

    دلتنگ سینما‌های میرزا کوچک و انقلاب و شهر طلایی رشت. دلتنگ همان روزهایی که سینما، اگر چه غمگین‌مان می‌کرد ولی حال‌مان را نمی‌گرفت.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *