در آثار جناب افضل پور این زیبایی به اوج خود میرسد چرا که شعریت اثر در وهله اول حتی بدون در نظر گرفتن طراحی کلمات به صورت مستقل کاملا حفظ شده است و در وهله دوم زیبایی بصری و طراحی کلمات به کمک شعر آمده است و در این راستا هم به گستره ی معنا و هم به حَظْ بردن از نقاشی طراحی در چینش کلمات سیر جدیدی را بنیان می نهد به طوری که خواننده هم از هنر شعر به طور واحد لذت میبرد هم از هنروری طراحی نقاشی اثر بهره مند میشود.
ضمن آنکه وسعت بیشتری به معنا و ایهام و ایجاز میدهد چنانکه مخاطب را به عمق و تأمل بیشتر در اثر رهنمون میکند. به طور مثال، به این سُروده جناب افضل پور دقت کنید؛
همان طور که میخوانیم و از شعر لذت میبریم, حال با طراحی لام آخر کلمه ی دلال به صورت چنگال قلاب,از هنرنمایی خالق اثر لذت بیشتری میبریم و دچاردرک ها و برداشت های بیشتری از شعر میشویم. چنانکه یاد ماهی های اسیر شده ی این قلاب میافتیم. دامی که ماهیگیر همان دلال برایمان پهن کرده با کرم های اقتصاد که همان حربه ها و همدستان این قلابند(بورس,پیش خرید خودرو,مسکن,دلار,سایت های شرط بندی,صندوق سپرده گذاری,شستا,کوروش کمپانی …) و آه که ماهی ها با خوردن این کرم ها به حیات و رونق این دلال و کرم های لال کمک میکنند! و آه دیگر که ماهی برای حیات نیازمند خوردن این طعمه هاست.اینکه لام اول لال چگونه به کمک لام آخر دلال آمده است و این اندیشه و تلنگر را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که آیا لام اول لال, همان لام آخر قلاب دلال نشده است؟
یا حتی کام را بگیری لال نمیشود و این لال بازی ماهی ها و کرم ها که زبان به اعتراض بسته اند قلاب دلال نشده است؟ اینجاست که به ارزش سبک طراشعر بیشتر پی میبریم ضمن آنکه از طراحی و زیبایی بصری نیز لذت میبریم.انگار غارنگاره ها که پر از کدها و رهنمون هاست به معانی و فرهنگ و نوع زیستن انسان های اولیه که به ما کمک میکند در شناخت و درک بیشتر آنها که اولین وسیله ارتباط بشر با دیگر همنوعان خود است(طراحی نقاشی) که حال تبلوری دیگر یافته با رشد یافته گی امروز در شعر که ادغام این دو در راستای هم چقدر هنرمندانه و زیباست. وقتی که طراحی و شکل ها ما را به درک بیشتر معانی دعوت میکنند و تأویل معنای بیشتر در اثر ایجاد و ایجاز و ایهام بیشتری را پی مینهد و خلاق میکند.
هر چند این سبک پیشرو و آوانگارد در ابتدای مسیر رشد یافته گی خود است اما جناب افضل پور با پختگی و خبره گی خاصی در این سبک هنرنمایی کرده است که قطعا آینده ی بسیار روشن و فراگیر تری را در این سبک شاهد خواهیم بود!درخیل عظیم امروزی سبک های جدید رهیافتی بیشتر و چشمگیر تر خواهد داشت چرا که ارزش افزودهای در شعر ایجاد کرده است و من در سبک های جدید این خصیصه را کمتر دیدهام و نقدهایی که بر سبک های جدید وارد است کاستن و محدود کردن یا تکرارهای بی مورد است! و دالی بر مدلول خود ندارند!اما در سبک طراشعر چرایی هایی بجا کنار هم چیده و به کمک هم آمدهاند که کاملا میتوان آن را نظریه پردازی کرد و چهارچوبی مشخص را برایش تعریف کرد.هر چند که در این فرم اشعار چیدمان کلمات بسیار مهم و کلیدی هستند و غالبا آگاهانه و بصورت کوششی صورت میگیرند که اکثراً احساس در آنها صورت کمتری دارد و بعضاً ضعفی از این حیث به وجود میآورد چرا که فرمی ست کاملا مهندسی شده و اندیشه گرا!
باید این مطلب از یادمان نرود که میگوییم هر گاه یا از آن جایی که منطق میایستد, شعر آغاز میشود! و این همان نکته ی در بر گیرنده کلام مخیل و عجین با احساس است.گره خورده گی کلام مخیل با احساس…
جای سپاس و قدردانی دارد که در اشعار جناب افضل پور نیز به این نکته توجه شده است و اشعار غالبً دچار منطق زده گی نشده است و دست در دست احساس پیش میرود.هر چند که به نظرم باز میتوان به این نکته بیشتر توجه داشت چرا که مرز بین هذیان و احساس و لطافت و خیال انگیزی مرزی در آمیخته در هم است که تأویل معنا و لایه دار بودن شعر را بنیان و قوت بیشتری میدهد.
شک نکنید که هذیان بخشی از شعرهای قوی است که قطعیُت را میگیرد و جهانی دیگر را خلق و رنگ و معناهای دیگری به اثر میبخشد.چنان چه که رعایت این مرزها کار مشکلی ست تا شاعر در دام هذیان گویی صرف نیفتد. همان طور که امروزه در بیشتر اشعار سپید افتادن در تله ی نثر و هذیان را میبینیم…خوشا بر این شاعر جوان چیره دست خوش قلم و خلاق و اندیشمند که از این دام ها رهیده و با نمایش نوشتاری (طراحی نقاشی) ابعاد دیگر را باب نهاده است.
من خود نیز در مجموعه شعر”رسولی در حسن” با تقطیع کلمات و افزودن +(بعلاوه) در میان آن معانی مختلفی را ایجاد کردهام مانند بخشی از این شعر:
صبح که به مهمانی من می+آید
بر من ارغوان نور می+پاشد
در و دیوار زمزمه وار می+گوید
شب زنده داران بیداران
مستحق دیدن یارند
ارغوانند ارغوان…
چنان که واحد بخوانیمش: می(شراب)/آید و سر هم “میآید” یا جای دیگری: “خطی ب+ریل مینویسم” خطی به ریل(قطار) مینویسم و سر هم خوانده شود. خطی برای نابینایان مینویسم…
اما همیشه مطلوب نبوده و بعضاً در این دام خلاقیُت خود افتادهام!و هر جا که بجا و هوشمندانه به کار رفته مقبول طبع مخاطب و صاحب نظران افتاده است که از این افتادن هاست که انسان بلند میشود.هنر یک شاعر و نویسنده هوشمند این است که میتواند اثر خود را از منظر مخاطب و دیگران نیز ببیند و در دام خلاقیُت خود نیفتد. خوشبختانه در بسیاری از مواقع این نکته ها در آثار جناب افضل پور در سبک پیشرو طراشعر لحاظ شده که گاه این گزینش و همنشینی کلمات, مخاطب را مات خود میکند که چنین بلند مینشیند بر روح و روان آدمی… این نقدها را بچسبیم و سر از آن نسیه ها بر+داریم…
شما را باز دعوت میکنم به اثری دیگر از جناب امین افضل پور بنیان گذار سبک طراشعر؛
(خدای سین یکی از خدایان سومر باستان بود که نماد هلال ماه و ستاره بود بعدها این خدای سین شد یا الله با همان نشان هلال ماه و ستاره)
کاری کوتاه با گزینش کلمات محدود که معانی بلندی را به مخاطب می رساند و از جهاتی دیگر واژه لب کاملاً طراحی شده چه این که حرفِ بِ آن شکل یک گوشی خانگی را نشان می دهد که نمادی از گفتگوست. درواقع چندگانگی معنا و معنای درتصویر دراین شعر نمایان است.
دیگر تأویل معناها با شماست که مقصود شعر, مخاطب است و برداشت او…
قطعا از این هنرمند آثار بیشتری خواهیم خواند که خواندی ها را باید خواند!
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
وی خبرنگار دیدگاه نیوز در حوزه نویسندگی، داستان نویسی و مخاطب شناسی رسانه رادیو بوده و فعال در انتشارات به عنوان ویراستار می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید