×
آخرین اخبار

بیضایی برود و سنگر را خالی بکند، چه کسی جایش را می‌گیرد؟

  • کد نوشته: 148388
  • ۱۴۰۲-۰۵-۱۸
  • 133 بازدید
  • بهروز غریب‌پور گفت: یکی از این روزنامه‌ها علیه من نوشته بود مردم شمال شهر برای دیدن نمایش و تئاتر و موسیقی به جنوب شهر می‌آیند و بی‌حجابی و ولنگاری را رواج می‌دهند من در جواب گفتم این کدامش خوب است که مردم جنوب شهر برای رفتن به شهر بازی به شمال شهر می‌روند یا مردم شمال شهر برای دیدن آثار بتهوون و دیگران به جنوب شهر می‌آیند؟

    بیضایی برود و سنگر را خالی بکند، چه کسی جایش را می‌گیرد؟

    برنامه «سینما ۲۵» این هفته به سراغ بهروز غریب‌پور، نویسنده، کارگردان تئاتر و سینما و استاد نمایش عروسکی رفته و با او درباره مشکلات این روزهای فضای فرهنگی کشور و فعالیت‌های بی‌شمار و با ارزشش به گفت‌وگو نشسته است.

    این برنامه که به میزبانی فریدون جیرانی هر چهارشنبه از پلتفرم «زینما» منتشر می‌شود به مصائب این روزهای سینما، تئاتر و عرصه فرهنگی کشور می‌پردازد.

    در برنامه این هفته، بهروز غریب‌پور که عموم مردم او را به عنوان یک مدیر موفق فرهنگی و همچنین به خاطر روی صحنه بردن اپراهای عروسکی به خاطر دارند با اشاره به شرایط فرهنگی در کشور انتقادهایی درباره وزارت ارشاد، بی‌توجهی به تئاتر کشور و فضای فرهنگی مطرح کرده است.

    او همچنین با گریز به خاطرات گذشته خود مقایسه‌ای نسبت به شرایط فرهنگی گذشته و حال کشور انجام داده است که بخش‌هایی از صحبت‌هایش را در ادامه می‌خوانید.

    استادان ما در هنرهای زیبا بهترین‌های ایران بودند

     هنرهای زیبا در دوره ما این‌قدر خوب بود که من اصلاً از دانشکده بیرون نمی‌رفتم؛ الان برای بچه‌هایی که تئاتر می‌خوانند بسیار متاسفم

     نسل خاصی بودیم که مقابل استادهایی که به نظرمان می‌رسید باید به‌روزتر باشند می‌ایستادیم

    جمیله شیخی واقعاً روی صحنه کاریزما داشت

    کارگردان باید به معنای واقعی یک فرمانده باشد و در بحران راه‌حل پیدا کند

    هنوز صدای تق‌تق کفش سوسن تسلیمی در اجرای «انسان، حیوان، تقوا»ی آربی آوانسیان یادم است

     آن زمان هر جا که تئاتر بود و هر جا که می‌توانستم آن را می‌دیدم

    درست است که ۲۵ سال بعد از سقوط قاجاریه به دنیا آمدم، ولی خیلی از چیزهای دوره قاجاریه را لمس کرده‌ام؛ اصلاً مکتب‌خانه رفتم

    آن موقع مجله فردوسی اجراها را منعکس می‌کرد و من در جریان آنها قرار می‌گرفتم

    من موضع شدیدی نسبت به کسانی که به‌شان می‌گویند روشنفکر دارم

    توده مردم با تئاتر در آن زمان از طریق تلویزیون ثابت پاسال آشنا شدند

     اگر فلینی گفته بود من به تلویزیون نگاه نمی‌کنم و مثل یخچال خانه‌ام می‌ماند روشنفکران آن زمان هم به تقلید همین را می‌گفتند در حالی که این دو بسترهای متفاوتی از نظر پدید آمدن داشتند

    معتقدم که دولتی شدن غلط تئاتر به آن ضربه زد

    تئاتر دولتی مثل اداره کردن ذوب‌آهن، کارخانه فولاد و مثل ارتش است، هرگز بخش خصوصی نمی‌تواند بگوید من ارتش را اداره می‌کنم

    اعتقادم بر این است که یک وزارتخانه مزاحم داریم به اسم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که این وزارتخانه مزاحم میراث دوره پهلوی است

    ان‌شاءالله به آقای اسماعیلی برنخورد اما الان اگر ویولن و کمانچه را جلوی اون بگذاری تشخیص نمی‌دهد کدامش ویولن است

    عباس نعلبندیان از عاشقان تئاتر و از استعدادها بود

    معتقدم تئاتر دولتی هم در آن زمان ماموریت خودش را مثل کشورهای غربی به عهده گرفته بود و کمک مالی و صحنه‌ای می‌کرد

    معتقدم که اخذ شیوه از غرب کمک کرده بود به دوره پهلوی دوم تا تئاتر را حمایت کنند

    اغلب رجل سیاسی در دوره پهلوی حامی تئاتر و حتی بازیگر تئاتر بودند

    حقیقتش را به شما بگوییم؛ من اسامی هیچکدام از وزرای الان در دوره آقای رئیسی را نمی‌دانم، تنها آقای اسماعیلی را می‌دانم که آن هم چون ارتباطی داریم

    قبل از انقلاب در هر دوره‌ای در تئاتر بهترین‌ها را داشتیم

    گروتفسکی با یک لبخند عاقل اندر سفیه به سعید سلطان‌پور گفت من از کشوری می‌آیم که این الفاظ بورژوا، پرولتاریا و اینها در دستور کار روزانه‌اش است و من ده‌ها بار می‌شنوم؛ جالب است که تو در ایران نشستی و فکر می‌کنی من اینها را احساس نکردم

    آن زمان نه تنها همه تئاترها بلکه همه فیلم‌ها را هم می‌دیدم

    محدودیتی برای خودم از نظر دسته‌بندی‌ها برای دیدن کارهای آن زمان نداشتم

    یکی از جاهایی که در آن تئاتر یاد گرفتم تالار رودکی و دیدن اجراهای آن بود

    آقای بیضایی واقعاً مورد بی‌توجهی و خشونت چپی‌ها قرار گرفت

    من معتقدم نبودن آقای بیضایی در ایران حیف نیست، اما ما در مورد حفظ هر هنرمندی وظیفه نداریم – آقای بیضایی انتخاب کرده که ایران نماند، مگر بنده و جنابعالی را کسی به ما اصرار کرده که بمانید

    من می‌بینم و در چشم مدیر می‌خوانم که می‌گوید ای کاش شما می‌رفتید

    اعتراضم به آقای بیضایی به قوت خودش باقی است

    مگر الان آقای بیضایی در آمریکا دارد کار می‌کند؟

    آدمی که به فارسی در آمریکا به چند نفر ایرانی درس تئاتر بدهد یا یک نمایشنامه را برای چند شب در دانشگاه استنفورد روی صحنه ببرد بیضایی ما نیست؛ بیضایی ما را برای کارش صف می‌بستند و مردم ماه‌ها تشنه این بودند که روی صحنه بیاید

    ما از نظر مذهبی، فرهنگی، زبان و پیشینه‌ای که داریم مثل یک اروپایی در آمریکا و اروپا پذیرفته نمی‌شویم

    بیضایی برود و سنگر را خالی بکند، چه کسی جایش را می‌گیرد؟

    در همان دوره طلایی کانون هم آدم‌های متحجر و متعصب داشتیم

     در شورایی که آن دوره در کانون داشتیم حقیقتاً برای نفس تولید سینما و نفس تولید عالی با هم مبارزه می‌کردیم؛ در دوره‌های تاریخی بعد از آن کمتر جمعی را می‌بینید که به این دلیل دور هم جمع شوند

    در درون کانون عده‌ای مخالف کیارستمی بودند، ولی آقای زرین و آقای بانکی حمایت می‌کردند

    جانشین آقای زرین در کانون گفته بود از دست کیارستمی ناراحتم، چون اصلاً ساعت نمی‌زند

    یک دوره‌ای مدیر می‌فهمید آدم صادق و آدم عاشق کیست

    ما در کانون فقط یک مشکل داشتیم و آن مشکل موسیقی بود

     معتقدم در زمینه موسیقی می‌توانست فرآورده‌های بی‌نظیری در کانون تولید شود اما متاسفانه ما در آن مشکل داشتیم

    تئاتری‌های اصفهان اعتقادشان این بود که چون ارحام صدر دیگر روی صحنه نیست، تئاتر محلی از اعراب ندارد

    اعتقادم بر این بود و هست که اگر تئاتر، فیلم و کتاب کودک و نوجوان نداشته باشیم ما بعدها مخاطب عالی تئاتر و کتاب و سینما نخواهیم داشت

    آقای کرباسچی از من دعوت کرد که در شهرداری تهران با آنها همکاری کنم، قراردادی هم نوشتم به عنوان مشاور فرهنگی و هنری

    هم آقای کرباسچی و هم آقای ملک‌مدنی اعتقاد بر این داشتند که شهرداری باید از یک نهاد خدماتی به یک نهاد اجتماعی تبدیل شود که شروع آن پروژه مدرنیته آنجاست

    واضع واژه فرهنگسرا آقای فیروز شیروانلو بود

    شیروانلو در آستانه انقراض دودمان پهلوی فرهنگسرا را در نیاوران دایر کرده بود به اعتبار اینکه حرکتی باشد برای روشنفکران و هنرمندان تا جمع بشوند و گعده باشد

    من واژه فرهنگسرا را از آنجا اخذ کردم ولی حرکت را غلط می‌دانستم؛ می‌گفتم توسعه فرهنگی بایستی از قاعده شروع شود

    به آقای کرباسچی گفتم برای فرهنگسرای بهمن می‌توانم یک ماهه کار را انجام دهم به شرط اینکه اختیار تام داشته باشم، البته نه در مسائل مالی در مسائل طراحی

    یک ماهه فاز یک فرهنگسرای بهمن را تحویل دادم

     با پروژه فرهنگسرای بهمن مخالفان بالقوه من بالفعل شدند

    در چارت سازمانی شهرداری اصلاً چیزی به نام فرهنگسرا وجود نداشت چون یک نهاد خدماتی بود

    وقتی در دوره احمدی‌نژاد تقاضای بازنشستگی زودرس کردم هیچکدام از مقامات مدیریتی من را حساب نکردند، برای اینکه هیچکدام از آنها در چارت سازمانی وزارت کشور و شهرداری وجود نداشت

     من هر کاری که کردم احداث و تاسیس بوده

    موقعی که دشمنان بالقوه من بالفعل شدند آقای کرباسچی به من گفت شکایت کن، گفتم آقای کرباسچی من شکایت نمی‌کنم

    به آقای کرباسچی گفتم برای خودم یک ماموریت دارم و آن ماموریت این است که فرهنگ در نازی‌آباد و خانی‌آباد نهادینه شده و مردم با چهره‌های متعددش روبه‌رو شوند

    من فرهنگسرای بهمن را صاحب ارکستر سمفونیک کردم و بهترین‌های جهان موسیقی مثل شجریان و بسم‌الله خان در این فرهنگسرا برنامه اجرا کردند

    در مورد فدراسیون شطرنج کار به‌یادماندنی کردم. آن موقع در فدراسیون شطرنج دعوا سر این بود که حلال است و حرام است و وسایلش را بیرون ریخته بودند. بهترین شطرنج‌بازان ایران که در نازی‌آباد و خانی‌آباد بودند پیش من آمدند و ما فرهنگسرای بهمن را کردیم مقر شطرنج ایران

    در دوره اول هاشمی می‌خواستند مترو طراحی‌شده را راه بیندازند و آقای منتظری مخالف صد درصد مترو بود؛ می‌گفت با این تسهیلاتی که شما در تهران ایجاد می‌کنید موج مهاجرت از روستا به شهر است

    به آقای هاشمی گفتم مردم ما حافظه تاریخی ندارند و به‌سرعت یادشان می‌رود اینجا کشتارگاه بوده

    آقای هاشمی آدمی نبود که اعتقاد داشته باشد سینما و تئاتر باید متحول شود

    آقای هاشمی در بسترسازی برای فرهنگ نقش مهمی داشت

    یکی از این روزنامه‌ها علیه من نوشته بود مردم شمال شهر برای دیدن نمایش و تئاتر و موسیقی به جنوب شهر می‌آیند و بی‌حجابی و ولنگاری را رواج می‌دهند من در جواب گفتم این کدامش خوب است که مردم جنوب شهر برای رفتن به شهر بازی به شمال شهر می‌روند یا مردم شمال شهر برای دیدن آثار بتهوون و دیگران به جنوب شهر می‌آیند؟ عینا این را نوشتم: شما مایل به کشیدن یک دیوار هستید بین برلین شرقی و غربی

    بعد از آن آبجوسازی شمس را تبدیل به مرکز اطلاعات تاریخی شهر تهران کردم که چهارصد هزار سهام و معترض از انواع داشت، ولی چون مساله آبجو بود خیلی‌ها جرات نداشتند بیایند جلو و مخالفت کنند. 

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *