“نفس نکش” ساختهٔ میلاد نسیم سبحان اثری که از ابتدا مخاطب را اسیرِ ایده ی جالبش میکند، اثری دیگر با ایده ی ناظری بدبینانه با این مضمون که “باید رفت، چرا که جایی برای نفس کشیدن نمانده است.”
فیلمی که تمام سعیش بر آن است که هر چه تمام در وادیِ رئالیسمِ جادویی قدم بردارد و مخاطب را در آن فضا غوطه ور سازد اما آیا مولف به این مهم نایل آمده است؟ به زعم بنده خیر، نیک میدانیم که رئالیسم جادویی زمانی روی میدهد که یک محیط بسیار دقیق و واقعگرایانه توسط چیزی بیش از حد عجیب و غریب مورد تهاجم قرار میگیرد که در این اثر نه واقع نمایی به شیوه ی بازنمایی واقعیت با اصولِ فرمیک، ساختاری و رواییِ رایج فیلم های واقع گرایانه، دیده میشود به طوریکه حذفِ زمان و مکان، بازی های برونگرایانه و … در روایت این اثر از بازنمایی واقعیت، فاصله های بسیاری دارد، که مولف در این باره علمکرد موفقی را نداشته است.
از طرفی نخستین کارکردِ خیالپروری و التزامِ رویاسازی در یک روایت سینمایی و نسبت آن با این اثر را میتوانستیم به نوعی در بیانیههای اجتماعی و بعضاً سیاسیِ پیچیده شده در متن اصلی روایت جستوجو کنیم که این نکات غالباً ناگفتهها یا طعنههایی از زبان طراح یا نویسنده فیلمنامه می بود که میکوشید به وسیله چنین سبک و سیاقی، مقصود اصلی خود را در زیرمتن اثر بروز دهد، اما متاسفانه در این اثر چنین نیست و مولف خامدستانه به صورت عیان مانیفست میدهد و همین سهل انگاری موجب میگردد مورد هجمهٔ بی رحمِ سانسور قرار میگیرد.
از جهتی ساختارهای واقعیت در فیلمهایی که به شیوه واقعگراییِ جادویی (رئالیسم جادویی) تولید میشوند، عموماً دچار دگرگونی فراوان میشوند و بر این اساس، روابط علت و معلولی خاص خود را میآفرینند. تمایز اصلی این فرم در قیاس با آثاری که به واقعسازیِ صرف روی میآورند، آن بوده که در این مدل، مشارکت بیننده با جهان ذهنیِ کاراکترها بیش از پیش مورد واکاوی قرار میگیرد، که در این اثر بدلیل مشخص نبودن شخصیت اصلیِ قصه، چنین اتفاقی نمی افتد، کثرت شخصیت اصلی آن هم در فیلم کوتاه نشانگر آن است که این ایده باید به اثری بلند بدل میشد و درست در آغاز، پایان می یابد.
اما خرقِ عادت شخصیت اصلی فیلم چیست که اثر را به وادی رئالیسمِ جادویی پرتاب میکند؟ شخصیت اصلی دود از دهانش بیرون میآید.
در علم شیمی چه زمانی دود ایجاد میشود که از سه عنصرِ ماده ی سوزنده، اکسیژن و گرما، اکسیژن را حذف کنیم، دودی که حاصلِ خفهگیِ نور و گرمای درون است و به شیوه ی دود خودش را نشان میدهد، و این دود ثمره ی نوری که در پستوی اندیشه و بیان، نهان شده ست. حال در فقدانِ اکسیژن چطور میتوان نفس کشید؟
منطق روایی علت و معلولی در قصه ی فیلم دچار ضعف بسیار است و بنظر میرسد صحنه هایی در فیلم در جهت تداوم معنایی و رواییِ اثر، باید باشد که نیست.
علیرغم همه ی این ها فیلم از عهدهٔ میزانسن خوب برآمده و ریتم و تمپوی نسبتا درستی دارد، شاید استفاده از دکل های فشار قویِ برق در صحنه هایی از فیلم خصوصا صحنه ی پایانی، نقدی به جمود، انفعال، سردی و جهنمی باشد که پیشِ روی جامعهٔ خفقان زده قرار دارد.
۱۴۰۳/۰۱/۰۹ محمد ناصریراد / شیراز
دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید | |||||||
خبرنگار دیدگاه نیوز در شهر شیراز می باشد. وی مستندساز، تدوینگر و عکاس شیرازی است که فعالیت خود را از سال ۸۸ با انجمن سینما جوانان شروع کرده و ساخت مستندهای “دروازه حقیقت”، “من میخوام معتاد بشم”، “طاووس ها پرواز را نمیفهند”، “سوداگرانِ بی سودا”، “وداع”، “آبفروش” و “کتایون” را در کارنامه دارد، وی در حوزه های اجتماعی، فرهنگی، هنری و سینمایی قلم میزند .
دیدگاهتان را بنویسید