×
آخرین اخبار

این جوان، ایثار را به نمایش گذاشت

  • کد نوشته: 947
  • ۱۳۹۶-۰۱-۳۱
  • 1116 بازدید
  • اهداکننده‌های کلیه زیاد نیستند، اصلا کم‌اند، معدودند، انگشت شمارند. از مرگ مغزی شده‌ها که خانواده‌هایشان با بزرگواری از اعضای بدن عزیزانشان می‌گذرند که بگذریم، اهداکننده‌های زنده کم‌اند، معدودند، انگشت شمارند.

    این جوان، ایثار را به نمایش گذاشت

    دیدگاه نیوز / مسعود خدادادیان، جوان۲۵ ساله یکی از این اهداکننده‌های نادر است، جوانی که یک روز دلش لرزید و تا آخر راه برده‌اش.

    حالا یک‌سال است که کلیه راست مسعود در پهلوی مجید، هزار کیلومتر دور از تهران در مشهد، فعال است.

    مسعود این روزها با این که زندگی به کامش نمی‌چرخد اما از حس تکثیر شدن و زندگی بخشیدن حال خوبی دارد.

    کسانی که حاضرند کلیه‌شان را بفروشند زیادند ولی آدم‌هایی که حاضر می‌شوند این عضو حساس را به فردی غریبه اهدا کنند بسیار کم‌اند. چه شد که چنین تصمیم دشواری گرفتید؟

    یک روز با یکی از دوستانم به بیمارستان شریعتی رفته بودیم تا به بیماران پلاکت خون اهدا کند. خیلی اتفاقی چشم‌مان به کاغذی افتاد که روی نرده‌ها چسبیده بود و شماره تلفن کسی رویش بود که به کلیه نیاز داشت. اول برای شوخی تماس گرفتیم ولی بعد متوجه شدیم مریض بدحالی است که در عین حال مشکلات مالی شدیدی هم دارد. نمی‌دانم چه شد که سرنوشتش برایم مهم شد.

    یعنی ابتدا قصد اهدا نداشتید؟

    نه، ولی تحت تاثیر سخنرانی‌ای بودم که چند روز قبل در مسجد امام زمان(عج) شنیده بودم. سخنران آیه ۳۲ سوره مائده را می‌خواند و معنی می‌کرد؛ آیه‌ای که می‌گوید هرکس جان یک نفر را نجات دهد گویی جان همه مردم را نجات داده است.

    معمولا کسانی که کار خیر می‌کنند جمله‌ای مشترک دارند و می‌گویند با خدا معامله کرده‌اند. برای شما هم گویا اینچنین بوده‌است؟

    بله، کاملا. من یک سال است دلم را به خدا سپرده‌ام، یعنی با او معامله کرده‌ام؛ بهتر بگویم یک جورهایی نذر کرده‌ام.

    چه نذری؟

    نذر یک عزیز تا زیر سایه خدا سالم بماند.

    اهدای کلیه سخت است؟

    خیلی سخت، بسیار دردناک است. یادم نمی‌رود روزی که از اتاق عمل بیرون آمدم آنچنان درد وحشتناکی داشتم که مدام ذکر می‌گفتم تا آرام شوم .

    از قبل از روز پیوند بگویید، از اولین دیدارتان با مجید وخانواده‌اش؟

    مجید اهل مشهد بود ولی به‌خاطر بدهی۹۰ میلیون تومانی و شرایط بد مالی که داشت به یکی از روستاهای اطراف کوچ کرده بود و درآنجا در یک اتاق مستاجر بود. روزی که به خانه اش رفتم، دیدم او از من گرفتارتر است و نیاز جدی به کمک دارد. خانواده مجید فکر می‌کردند من فروشنده کلیه‌ام، برای همین از من می‌خواستند ارزان تر با آنها حساب کنم اما من گفتم قصد فروش ندارم و می‌خواهم اهدا کنم .

    واکنش‌شان چه بود؟

    از خوشحالی بهت‌زده شده بودند و گریه می‌کردند.

    در این مسیر کسی سر راهتان نیامد که قصدش منصرف کردن شما از اهدا باشد؟

    بله، فروشنده‌های کلیه که متوجه می‌شدند، می‌گفتند داری اشتباه می‌کنی. یک‌بار هم وکیل یک ایرانی ثروتمند که در کانادا زندگی می‌کرد از من خواست همراهش به کانادا بروم و رایگان آزمایش‌ها را انجام دهم و ۸۰ میلیون هم پول بگیرم که قبول نکردم.

    چرا؟

    چون با مجید و خانواده‌اش قرار و مدار گذاشته بودم.

    یعنی وسوسه هم نشدید؟

    به هیچ‌وجه. چون خدا جای حق نشسته است. اگر زیر قولم می‌زدم یک خانواده از نظر روحی و فکری به هم می‌ریخت.

    حالا حال مجید چطور است، از او خبر دارید؟

    خدا را شکر خوب است و هر روز به من زنگ می‌زند.

    چه می‌گوید؟

    فقط دعای خیر.

    بعد ازیک‌سال که از پیوند می‌گذرد، تا به حال شده دلتان برای کلیه راست‌تان تنگ شده باشد؟

    راستش گاهی بغض گلویم را می‌گیرد ولی این حس خیلی زود جایش را به خوشحالی می‌دهد، چون می‌دانم کلیه راست من حالا در بدن مجید زنده است.

    به قول آدم‌های دلال مزاج، از اهدای کلیه چیزی عاید شما نشد به‌جز آرامشی که می‌گویید به‌دست آورده‌اید. حالا رویایی هست که محقق شدنش را از خدا بخواهید؟

    من دو آرزو در زندگی دارم، اول این که روزی آنقدر ثروت داشته باشم که به همه آدم‌های نیازمند کمک کنم و دوم این که یک دکه مطبوعاتی داشته باشم و برای خودم کارکنم.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *