×
آخرین اخبار

دمنوشی برای جهالت
ویروسی در قالب یک اَبَر ایدئولوژی

  • کد نوشته: 191622
  • ۱۴۰۳-۰۳-۱۶
  • 232 بازدید
  • ناخودآگاهِ آدمها تنها بستری که می شود هر بذری را در آن کاشت‌، که از بدِ روزگار این بومِ سفید در معرضِ شدیدِ دست نوشته های حاکمانِ شَر قرار گرفته است و بدتر از آن پشت این ایده های مسموم سرمایه‌گذاریِ اَبَر قدرت ها را می بینیم که جز برای نگه داشتن حاکمیتِ دیکتاتوری خود قصد دیگری نمی توان جُست.
    ویروسی در قالب یک اَبَر ایدئولوژی

    به گزارش دیدگاه نیوز، مسیحا رحیمی هنرمند شیرازی در یادداشتی با عنوانِ “ویروسی در قالب یک اَبَر ایدئولوژی آورده است:
    داستانِ جهت دهیِ یک اجتماعِ توهمی با کنترل روانی…
    اهمیت دادن به نقاط ضعف و تحریک بُعد شر در آدمهای نوعِ مدرن
    ناخودآگاهِ آدمها تنها بستری که می شود هر بذری را در آن کاشت‌، که از بدِ روزگار این بومِ سفید در معرضِ شدیدِ دست نوشته های حاکمانِ شَر قرار گرفته است و بدتر از آن پشت این ایده های مسموم سرمایه‌گذاریِ اَبَر قدرت ها را می بینیم که جز برای نگه داشتن حاکمیتِ دیکتاتوری خود قصد دیگری نمی توان جُست.
    ماهیت این ایدئولوژی خطرناک دو حالت دارد که در دو مسیرِ موازی به سرعت درحال پیش رویست.
    حالت اول؛ جهالت مردم و سطحی نگه داشتن آن ها برای کنترل خودآگاه در ساده ترین و ظاهری ترین شکل
    حالت دوم؛ کنترل ناخودآگاهِ افراد جامعه با در دست داشتن قدرتِ رسانه و فرهنگِ سمی
    اگر به شکلی ساده تر بیان شود، داستان این است که با استفاده از ابزار خیال، ذهن مردم را قبل از اراده خودشان جهت می دهند و میتوان گفت این روش شکلِ جدیدِ حکومت بر مردمیست که مدعیِ روشنفکری هستند، چرا که این مردم با موج سواری در دریای اطلاعات و رسانه، ندانسته خود را قربانیِ آگاهی کاذِب کرده اند.
    کماکان این پرده باید از میان برداشته شود که سینما و تئاتر و همچنین تمامی فعالیت های شبهِ فرهنگی به عنوان یک ابزار در خدمت تفکر نوع دوم قرار گرفته است.
    از نگاهِ طبیعت، هر انسانی در واقع یک کودکِ معصوم در درونش دارد که ناخودآگاه و در همه حال درست و غلط را با بینش خداگونه خود تشخیص میدهد.
    اما مشغولیت های تمام وقتِ ذهنِ آدمهای مدرن مجالی برای رشد و خودنمایی کودک معصوم نمی دهد از این رو اشتباهاتی که این مردم در قالب یک اجتماعِ مدرن دچار می شوند ضربه محلک و فاجعه تاریخی را رقم می زند که شاید از جنگ های بزرگِ انسان های اولیه بر سر قدرت و مرزها هم خطر ناک تر باشد.
    برای درک چنین ایدئولوژی کافیست کمی از مشغله های مادی، دنیای مجازی، عمل های زیبایی و دغدغه های سطحیِ روزمره دور شد و یک بارِ دیگر به همه مصائب زندگی قبل از خواندن و دیدن در اینترنت و رسانه های سمی، با عقلِ کل فکر کرد؛ این تنها رسالتیست که بر هر فردی واجب می شود برای جلوگیری از این فاجعه حداقل مهره سرباز خود را ثابت نگه دارند.

    چندی پیش تئاتری دیدم به نام اگه بمیری…
    برایم سوال است که در این فضای بسته و محدودیت های خیلی سنگین در آزادی بیان و ممیزی های فوق سنگین؛ چرا همیشه در بعضی مسائل اخلاقی راه باز است!؟
    برای موضوعاتی همچون فساد، خیانت، مسائل جنسیتی (شوخی های زننده جنسی در قالب کمدیِ مبتذل) و هر چیزی که در چارچوبِ اصول فردی و خانواده تعریف می شود، راه باز است تا استانداردها را در هم بشکند تا مغزِ آرام را بر هم بریزد.
    فعالیت فرهنگی که باید برپایه تربیت و آموزشِ استاندارد باشد بر عکس در حالِ تفرقه افکنی و همواره در حال آموزشِ ناهنجاری هاست.
    به خصوص این نمایشنامه ها که در کشور دیگر و با فرهنگ متفاوتی به اجرا در می آید. انگار بخواهیم در مورد روکش صندلی خودرویی حرف بزنیم که شاسی و موتورش مشکل اساسی دارد، حال چه فرق دارد روکش صندلی اش عرق گیر دارد یا ندارد…..در مورد فرهنگ جامعه ایرانی حرف میزنم.
    صحبت از اصل هاست، سلسله مراتب است.
    همیشه با حواشی و داستان های فرعی ذهن مردم را به سمتی هدایت میکنند که متاسفانه خوش خیالان بر این باورند که خود مسیر خود را طراحی میکنند!
    اما نمی دانند که با مداد بیت المال نمی شود داستان شخصی نوشت.
    سرگرم کردن مردم با جنگیدن برای نیازهای فیزیولوژی و صف های طولانی و گرفتن آرامش روانی از به جانِ هم انداختنشان، چه سود!؟ جز نگهداشتنشان در گلّه و سرکوب آنها….
    خلاصه بگویم با یک ایدئولوژی رو به رو هستیم که در هر دو جبهه مردم عادی هستند. و قربانی بودن آنها نیز؛ قطعی…
    همانند گروه بازیگران نمایش و تماشاگران؛ هر دو قربانی…
    مسئله ای که نباید پوشیده باشد این است که شیوه حاکمیت امروزه به نوعِ روانی و مجازی تغییر یافته است. چرا که در جهان مدرن مردم را از روی نیاز هایشان مدیریت میکنند.
    این یعنی استقلال فردی از بین رفته، یا باید در خدمت ایدئولوژی اصلی بود و یا همچون حیوانات باید در جنگل زیست… یا حتی در چرخه طبیعت نابود شد.
    تمامی دیالوگ ها و تلاش های بازیگران برای رساندن چه پیامی به تماشاگر است!؟
    نویسنده هر چیزی که از بُعدِ خیالی ذهنش عبور میکند را که نباید روی صحنه ببرد؛ نویسنده با مطالعه و تحقیق و پژوهش باید داستانی بنویسد که از قِبَل آن چیزی به تماشاگر اضافه شود و یا آنها را به فکر وا دارد تا در مسائل عمیق شوند، نه اینکه دغدغه سطحیِ یک کاراکتری که انگار از سریال های ترکی راهش به سالن تئاتر باز شده و همواره در تلاش است که ثابت کند تردیدش در مورد همسر مرحومش درست است و او خورده شیشه داشته است.
    داشته که داشته به ما چه مربوط… تجربه های شخصی گاه از اشتباهات و نقطه ضعف های فرد به وجود می آید، پس بیان آن در اجتماع یک ایده خاله زنکیست… که جواب هم مشخص است چون به تعداد هر فرد جوابی در آستین است.
    با کمی تأمل می توانیم بفهمیم که ۹۸ درصد فیلم و تئاتر ها برای عادی سازی یا جهت دهی افکار عمومی تولید می شود.
    این متن را وقتی شروع به نگارش کردم که ۲۰ دقیقه از نمایش اگه بمیری… گذشته بود و دستِ کارگردان برایم رو شده بود.
    دیگر تحملِ این سفسطه های کِسالت بار را نداریم چرا همین زمان، هزینه و امکانات صرفِ مسائل آموزشی و در جهت بهبودِ زندگی نشود!؟
    نتیجه می گیریم در جامعه ای که رشدِ فردی، تهدیدیست برای مدیرانِ کم سواد؛ کیفیتِ زندگی جمعی هم معنایی نخواهد داشت…
    از نگاه جامع شناسی اگر بخواهیم این نمایش های درحال احرا و فیلم های روی پرده سینما را فعالیت فرهنگی و هنری با رویکرد تربیت و آموزش به حساب بیاوریم، قطعا نمی شود نقد کرد؛ چرا که چیزی جز فاجعه نیست…
    این روزها شاید بهتر است به شرافت و رسالت فردی بیشتر توجه شود.

    به امیدِ روشنایی/ مسیحارحیمی

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نویسنده: مسیحا رحیمی
    منبع: دیدگاه نیوز

    نوشته های مشابه

    یک پاسخ به “ویروسی در قالب یک اَبَر ایدئولوژی”

    1. .... گفت:

      عااالی بود

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *