×
آخرین اخبار

حسن عباسی: سینمای دینی در ایران نداریم

  • کد نوشته: 8793
  • ۱۳۹۶-۱۰-۲۱
  • 877 بازدید
  • دیدگاه نیوز / هشتمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار که اختتامیه آن اخیرا برگزار شد، محوریت ویژه خود را موضوع «کار و کارگر» عنوان کرده بود. از طرفی در هر نظام و حکومتی، فرهنگ سازی برای ارزشمندی کار و تلاش، ضریب اهمیت بالایی دارد. داشتن نیروی کار باانگیزه، پرتلاش و آموزش دیده، سرمایه ای راهبردی […]

    حسن عباسی: سینمای دینی در ایران نداریم

    دیدگاه نیوز / هشتمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار که اختتامیه آن اخیرا برگزار شد، محوریت ویژه خود را موضوع «کار و کارگر» عنوان کرده بود. از طرفی در هر نظام و حکومتی، فرهنگ سازی برای ارزشمندی کار و تلاش، ضریب اهمیت بالایی دارد. داشتن نیروی کار باانگیزه، پرتلاش و آموزش دیده، سرمایه ای راهبردی برای هر کشوری است که رؤیاهای بلند در سر دارد.

     برای تولید این سرمایه، نمی توان نقش بسیار مهم هنر و رسانه را نادیده گرفت. جهت تبیین ابعاد این نقش در رسانه های ایران و دیگر کشورهای جهان، با حسن عباسی، کارشناس مسائل استرتژیک، به گفت وگو نشستیم.

    ورود هنر و رسانه به موضوع کار در نظام های کمونیستی و کاپیتالیستی
    مسئله کار و ساختارهای کارگری در نظام رسانه‌ای و سینما، همواره یکی از جهت‌گیری‌های اصلی بوده و با توجه به اینکه یکی از مناسبات مهم اجتماعی مسئله کار است، ظهور و بروزی جهانی در عرصۀ رسانه‌ای و هنری داشته و سینما و تلویزیون را درگیر خود کرده است که عمده‌ی جریانات به دو بخش و مکتب کلی تقسیم می‌شد:۱- جهت‌گیری جریان‌های چپ مارکسیستی ۲- آثار کشورهایی با تفکر راست و جریان‌های تفکر کاپیتالیستی یا سرمایه‌داری .

    کشورهای چپ مارکسیستی، شوروی در رأس آن‌ها، اروپای شرقی، کره شمالی، کشور کوبا، تلقی یکسانی را ارائه می‌کردند. اما نوع کار و نوع شغلی که در آثار هنری و سینمایی، به‌خصوص در تلویزیون کشورهای اروپای غربی مثل آلمان غربی، انگلیس و فرانسه و به‌ویژه در ایالات‌متحده آمریکا دیده می‌شد و دیده می‌شود. یک جنس و سازوکار دیگری را القا می‌کرده است. work و worker ، یعنی کار و کسی که کار می‌کند. در تلقی چپ مارکسیستی “کار”و” ابزار کار” اصالت و ارزش دارد. تحول کار در تحول ابزار کار است. زمانی ابزار کار، داس کشاورزی و چکش صنعت بود، وقتی ابزار کار پیشرفت پیدا می‌کند و کارخانه به وجود می‌آید، کارگر داس و چکش را کنار می‌گذارد و با فنّاوری و تجهیزاتی که در خط تولید کارخانه است کار می‌کند.

    تحول در کارگر نیست، تحول در کار است و ابزار کار. به دلیل اصالت و ارزشمندی کار، جامعه یک جامعۀ کارگری محسوب می‌شود و حاکمیت طبقه کارگر اصالت پیدا می‌کند، طبیعتا، کار و کارگر بیشترین نماد را در آثار رسانه‌ای و سینمایی جریان چپ مارکسیستی در طول صدسال گذشته به خود اختصاص داده. این جریان در سایر آثار هنری هم نمود دارد، در پوسترها، آثار گرافیکی و مجسمه‌هایی که در کشورهای بلوک چپ ساخته می‌شد، زنان و مردانی دیده می شدندکه لباس کار دارند، با آستین‌های بالا زده و داس و چکش به دست. در آثار سینمایی هم لباس‌های شخصیت ها، لباس‌های کارگری بوده است و بیشتر شکل و شمایل یک فرد کشاورز، دهقان یا یک فرد کارگر در کارخانه، محور فیلم قرار می گرفته، افراد اتوکشیده و مرتب و لباس‌های تشریفاتی در این آثار کمتر دیده می‌شود.

    سینمای کشورهای شوروی سابق، لهستان چپ، یوگسلاوی چپ، کره شمالی و کوبا، محل نمایش این دست آثار سینمایی بودند؛ حتی رگه‌هایی از تفکر چپ در سینمای انگلیس دیده می شود. در آثار جناحی که به حزب کار و کارگر انگلیس نزدیک بود. در ایالات‌متحده هم، دورانی که جریان چپ کمونیستی ظهور و بروز و فعالیت داشت، آثار سینمایی با گرایش به تفکرات چپ دیده می شود؛ در این آثار غالباً، طبقه کارگر، کنشگر اصلی است و افراد، با شکل و شمایل کارگری دیده می‌شوند و کمتر جنبۀ تشریفاتی و آن خلق‌وخوی بورژوایی را دارند.

    یکی از مصادیق عینی این تفکر چپ‌گرای مارکسیستی، نمایش عروسکی پت و مت بود که برای کودکان ساخته می‌شد، حدود۸۰ قسمت از آن در دوره طبقاتی چپ و اروپای شرقی ساخته شد. در یکی از قسمت‌های پت و مت، این‌ها تعدادی کتاب در خانه دارند، می‌خواهند یک قفسه کتاب بسازند. همه جای خانه پر از کتاب شده و کتاب می‌خوانند. این یعنی مبانی نظری، اما مبانی نظری به دردشان نمی‌خورد، می‌خواهند یک قفسه درست کنند و این کتاب‌ها را داخل آن بچینند. اول چکش و اره و میخ نیاز دارند ، کتاب‌ها را دسته، دسته می‌فروشند و ابزار کار می‌خرند.

    البته بعدها وقتی کشور چک و اسلواکی از هم جدا شدند و رویکرد غربی پیدا کردند، پت و مت هم رویکرد متفاوتی پیدا کرد؛ هردو کشور، لیبرالیستی شدند و ادامۀ سریال پت و مت هم به سمت فرهنگ لیبرالی رفت. مثلا خانه‌شان که اشتراکی بود، جدا می شود. مثل غربی‌ها در خانه، ورزش و دوچرخه‌سواری می‌کنند و کارهایی را انجام می­دهندکه لیبرال‌ها می‌کنند.

    به یک کودک کشور چپ، این طور القا می‌شد که تو بیش از آن چه که نیاز به خواندن کتاب داری، نیاز به ابزار کار و کار کردن داری؛ این در اسباب‌بازی‌ها هم ظهور و بروز داشت؛ همچنین در دیگر انیمشن ها و فیلم های سینمایی. از کودکی، افراد جامعه را علاقه­‌مند و شیفته کار بار می‌آوردند. بسیاری از آثار سینمای آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و ایتالیای قبل از جنگ جهانی دوم، همه شکل و شمایل کارگری داشتند مثلا نقش «مارلون براندو» در فیلم‌های مربوط به «الیاکازان» ، «تراموایی به نام هوس» این گونه است. در سینمای وسترن هم این گرایش دیده می شود؛ تعداد زیادی از این مردم کار می‌کنند و راه‌آهن می‌کشند. در دوره‌ای که تازه سرزمین سرخ‌پوست‌ها را تسخیر کرده بودند و می‌خواستند آمریکا را شکل بدهند، مدام عرق می‌ریزند و کاوش می‌کنند و معدن طلا پیدا می‌کنند.

    سود به جای کار
    اما در آثار کشورهایی با تفکر راست، یعنی تفکر کاپیتالیستی و اقتصاد لیبرال-سرمایه‌داری؛ اساسا کار اصالت ندارد بلکه سود و فایده اصالت دارد. ابزار کار و تحول آن مهم نیست بلکه ابزار سودآوری اهمیت دارد و مهم‌ترین ابزار سودآوری، پول است. در کشورهای چپ کمونیستی چون پول اصالت نداشت، پدیده‌ای به نام بانک‌ مرکزی و ساختار بورس و …نیز جایی نداشت. بانک‌ها بسیار محدود و کوچک بودند، کارکرد و گردش پول در آن ها بسیار محدود بود. اما در کشورهای کاپیتالیستی یا سرمایه‌گرا مثل آمریکا، نهادهایی مثل فدرال رزرو، بانک مرکزی که بدون پشتوانه اسکناس چاپ می‌کنند و ساختار بورس اهمیت دارد و این پول است که کار می­کند. در جریان سرمایه داری، سود به جای کار اصالت دارد، در نتیجه سوداگری مطرح می شود و این که چطور پول در بیاوریم، نه این که چطور کار کنیم تا کار ما نتیجه داشته باشد.

    تعریف کار و سود در تفکر کمونیستی و کاپیتالیستی متفاوت است؛ در تفکر کمونیستی سود جمعی مطرح است و در جامعۀ سرمایه داری، فردگرایی اصالت دارد و کسی پیروز است که سود بیشتری ببرد. لذا سال ۱۳۹۰، جنبش اجتماعی ۹۹ درصدی در آمریکا شکل گرفت و حرفشان این بود که ما ۹۹درصدی هستیم که یک درصد دیگر، سهم ما را خورده است.

    یعنی از جامعه ۳۹۰ میلیونی آمریکا، یک درصد هستند که بیشترین ثروت را دارند، این‌ها با پول، به بازی در بانک ها و بورس می پردازند. کسانی مثل «برینی میداف» و «پونزیل»، با حداقل تلاش، حداکثر فایده و منفعت را می‌برند.

    پس دو مبانی تفکر متفاوت وجود دارد. مارکسیسم که به کار و ابزار کار اصالت می‌دهد و لیبرالیسم که به فایده و سود اصالت می­دهد. این تمایز در سینماهای آمریکا خیلی خوب نشان داده شده است. در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی آمریکا، دیگر کارگر اصالت ندارد. در فیلم‌های جدید، تصویر افراد، بسیار خوش­تیپ و ادکلن‌زده است که دست‌هایشان پشت خط تولید مکانیکی چرب نیست، متعلق به طبقۀ بورژووا هستند. برخلاف چیزی که شما در فیلم عصر جدید چارلی‌چاپلین می‌بینید که همه تند تند در یک خط تولید، پیچ‌ها را سفت می‌کنند شبیه این تصویر در فیلم‌های امروز آمریکایی دیده نمی‌شود.

    ابداع یوغ برای حیوان غیرقابل اعتماد
    مبدع آگهی بازرگانی شخصی بود به نام «ادوارد برنایز». او، خواهرزادۀ روانشناس معروف یهودی، زیگموند فروید است.

    برنایز در دهه اول و دوم قرن بیستم، مبتنی بر نظریه روانشناسی دایی خودش، فروید که گفت: انسان، حیوان غیرقابل اعتماد است، دانش تبلیغات را به وجود آورد. بعد نفسانی و شهوانی و خشم و غضب انسان‌ها

    بر بعد عقلانی و فکری‌شان غلبه دارد. لذا انسان، حیوان غیرقابل اعتماد است و می­توان خواهش و تمناهای نفسانی او را مدیریت کرد و به آن جهت داد. چطور می‌شود به آن جهت داد؟ با آگهی و تبلیغات.

    بعدها آدام کورتیس در مستند جامعی که برای ‌بی‌بی‌سی ساخت، این نکته را روشن کرد که برنایز براساس این انگاره، دانشی موسوم به روابط عمومی و آگهی بازرگانی و تبلیغات، طراحی کرد، این دانش ابتدا از روزنامه ها وتلویزیون آغاز و کم کم مسئلۀ آگهی‌های بازرگانی به یک هنر جهانی و ساختار کاملا بین‌المللی تبدیل شد.

    امروزه آگهی بازرگانی در تلویزیون‌ها و آثار سینمایی آمریکایی و کشورهای غربی، به وفور دیده می‌شود. آگهی بازرگانی برای مردم ذائقه‌سازی می‌کند که یک کالایی را بخواهند. وقتی برایشان ذائقه‌سازی شد، چرخۀ عرضه و تقاضا به­ کار می­افتد و اقتصاد، مصرف‌گرا می­شود. این را آدام کورسیس به زیبایی در مستند «قرن خود» در چهار قسمت به تصویر کشیده است.

    در نگاه سرمایه داری همه چیز کالاست و هر کالایی قیمتی دارد. هر کسی نگاه می کند چه چیزی به عنوان کالا برای عرضه دارد: یک ورزشکار بابت زور و عضله‌اش، یک هنرپیشه بابت زیبا‌یی‌اش، یک خواننده بابت صدایش، یک دانشمند بابت فکرش. هر کسی یک کالا برای فروختن دارد. کاپیتالیسم و سرمایه‌داری یعنی کالایی شدن مناسبات و پدیده‌ها. در اینجا شما دیگر کار مستقیم را نمی‌بینید.

    در کشور، با اینکه فوتبالیست های با زندگی آنچنانی داریم، کسی نیست که به عنوان مربی بتواند به تیم ملی، توپ زدن یاد بدهد و جمهوری اسلامی حقوق یک میلیارد تومان در ماه (معادل حقوق هزار جوان با ماهی یک میلیون ) به کیروش می­دهد. این حقوق را ما به شهید مجید شهریاری ندادیم که انرژی هسته‌ای ما را به سوخت ۲۰ درصد رساند. ما چنین حقوقی به حسن طهرانی‌مقدم که کشور را موشکی کرد و موشک توسط دانش او به فضا فرستاده شد، ندادیم. اما به آقای کیروش یک میلیارد تومان در ماه حقوق می‌دهیم. چرا؟ چون جامعه ما هم یک جامعه کپیتالیستی شده است. یعنی همان طوری که سلبریتی ها در آن طرف دنیا این وجه را دارند، در سیاست، در ورزش، در هنر و در علم، این جا هم همین، وجود دارد. مفهوم سلبریتی این است که افراد خیلی مطرحی،کار محدود و کمی انجام می دهند، اما پر سر و صدا هستند و بابت شهرت‌شان، هزینه بالایی می‌گیرند

    آنچه که در نظام کپیتالیستی اهمیت دارد، این است که چطور می‌شود فایده و سود بیشتری برد. از این زاویه اصلا تعریف کار متفاوت است. من شما را ارجاع می‌دهم به فیلم «مارجین کال» که چگونه ثروتمندان در بازار بورس، کار می‌کنند؛ مثلا وقتی متوجه می‌شوند که فردا بورس سقوط می‌کند، از شب تا صبح، سهام‌شان را می‌فروشند و ضررشان را می ریزند روی سر دیگران. کار یعنی این؛ یک سری افراد خوش‌تیپ، ادکلن زده، کراواتی دور یک میز می‌نشینند و تلفن به دست، با یک تلفن جلوی ضررشان را می‌گیرند یا برعکس سود می‌برند.

    مایکل داگلاس در «دوگانه وال استریت» نقشی را با فاصله ۲۰ تا ۲۵ سال بازی می‌کند. در سال ۱۹۸۶ قسمت اول فیلم وال‌استریت ساخته شد. سال ۲۰۱۰ میلادی، کارگردان آمد با همان مایکل داگلاس که حالا پیر شده است، قسمت دوم فیلم را ساخت. در هر دو قسمت فیلم، کنار دست شخصیت مایکل داگلاس، جوانی حضور داشت که یاد می‌گرفت چگونه از طریق بازار بورس، سود ببرد.

    حرف سوم
    کشور ما با شعار «نه شرقی، نه غربی» انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند. نه مدل چپ مارکسیستی و نه مدل راست لیبرالیستی و سرمایه‌گرایی. قرار بود یک حرف سوم را بزند. نقد اصلی ما این است که آیا این حرف و نگاه سوم درحوزه اقتصاد و معیشت و کار و صنعت و تولید زده شده؟ و اگر زده شده، جایگاهش در نظام رسانه‌ای ما کجاست؟

    آیۀ «لیس الانسان الا ما سعی » ابتدای انقلاب، همه جا، روی در و دیوار نوشته می‌شد که انسان باید سعی کند و سعی انسان است که ارزش او را نشان می‌دهد. یک روایتی روی دیوارها نوشته می‌شد که پیامبر اسلام(ص) دست کارگر را بوسیده بود و کارگری، ارزش محسوب می‌شد. مسئله این بود که ما باید به کار بپردازیم، تلاش،کار و کوشش کنیم تا جلو برویم. پس هم در آیات قرآن و هم در روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع)، این موضوع ستایش شده بود. امام راحل (ره) به بحث کار و کارگری به جد پرداختند.

    در اسلام، بحث کار و کارگری اصالت ندارد، بلکه عمل اصالت دارد. یعنی برخلاف مفهومی که غربی‌ها می‌گویند work و worker و job و در فارسی می‌گوییم کار. در اسلام، عمل اصالت دارد. اما کدام عمل؟ عمل صالح. این موضوع ۶۵ بار در قرآن تکرار می‌شود. «اِلّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» این که انسان‌ها ایمان بیاورند و به تبع ایمانشان، عمل صالح انجام دهند؛ نه عمل فاسد. ممکن است کار انجام شود مانند تولید مشروب از انگور یا ساخت بمب اتم از تلاش علمی. اینجا، کار انجام شده ولی این کار، عمل فاسد است.

    آن چه در اسلام ارزش محسوب می‌شود، عمل صالح است. لذا فرموده است که «والعصر» قسم خورده است به عصر که روزی که همه می‌روند مزدشان را بگیرند. «ان الانسان لفی الخسر» انسان‌ها در زیان هستند. «اِلّا الذین آمنوا» مگر آن‌هایی که ایمان می‌آورند و « عملوا الصالحات» عمل صالح انجام می‌دهند.

    عمل صالح؛ مسئله اینست
    برجسته کردن یاد و خاطره شهدا از این جهت مهم است که شهدای ما عمل صالح کردند. عمل صالح‌ قیمت ندارد، بها دارد. مجاهدت یک مجاهد در راه خدا، قیمت ندارد که بگوییم این قدر حقوقش می‌شود. کارش بها دارد. یک طبیب، یک وکیل، یک قاضی، در طبابت و وکالت و قضاوت، که گرفتاری مردم را برطرف می‌کنند، این کار، این‌ها بها دارد و قیمت ندارد. یک عالم در دانشگاه، یک معلم در مدرسه، محبت پدر و مادری به فرزند هم نمونه های دیگری از عمل صالح است.

    علیه قماربازی
    مراجع تقلید در قم، معتقد هستند که سیستم بانکی جمهوری اسلامی ربوی است. وقتی که این سیستم ربوی باشد، بسیاری از مشاغل حول و حوش آن، مثل کارمندی بانک، مثل مدیریت نظام بانکی هم اشکال پیدا می‌کند. یعنی با روایتی که فرموده است: «کسی که ربا می‌دهد ملعون است و کسی که ربا می‌گیرد ملعون است، کسی که کتابت می‌کند و شهادت می‌دهد او هم ملعون است». تمام سیستم بانکی ما الان دچار اشکال است. سال ۱۳۹۵، هفت تن از مراجع، ۶۱ بار گفتند که سیستم بانکی جمهوری اسلامی ربوی است.

    اساس سیستم بورس، قمار است. خودشان در بورس آمریکا و اروپا می‌گویند قمارباز. چطور شما بورس را وارد جمهوری اسلامی کردید و قمار را اسلامی کردید؟ با کدام ساختار شورای فکری بانک و بورس؟ این جا در بانک کار صورت می‌گیرد، در بورس کار صورت می‌گیرد. اما شرعا اشکال دارد و عمل فاسد است. در اسلام عمل مهم است نه کار، آن هم عمل صالح. نکته دوم این که در مرحله نظام‌سازی، ماهیت زیرنظام‌های جمهوری اسلامی، باید منتهی به عمل صالح می‌شد، نه اینکه یکی از این ۱۴۰ زیرنظام، بانک و بورس باشد، بانکی که اساسش در جهان ربا و بورسی که اساسش قمار است.

    جایگاه پول در اسلام
    امام راحل در سال ۱۳۶۳، در مورد بانک‌ها؛ می‌گوید: «پول در جمهوری اسلامی نباید کار کند، اگر پول کار کند مردم می‌نشینند در خانه، پولشان در بانک برایشان کار می‌کند و سود می‌آورد.»

    این یک حکم فقهی است. امام در این جملۀ ساده، بنیانِ سازوکار نظام کاپیتالیستی را می زند؛ یعنی مردم در آمریکا و اروپا می نشینند در خانه، پول‌شان در بانک و بورس برایشان کار می کند. در نظام رسانه‌ای و نظام معیشتی‌ ایران، چیزی به نام جمهوری اسلامی نیست بلکه یک نظام کپیتالیستی و سرمایه‌گرا هست و همان شکاف طبقاتی ۹۹ درصد و ۱درصد جامعۀ آمریکا، در ایران هم وجود دارد. این ۱درصد همان کسانی هستند که ثروت‌های میلیاردی دارند، مناسبات و رانت دارند و این شیوه را به خوبی فراگرفته­اند.

    رسانۀ……ملی؟!
    رسانه در جمهوری اسلامی؛ رسانه‌های کاپیتالیستی و سرمایه‌گرا هستند. تلویزیون جمهوری اسلامی، مهم‌ترین عامل تخریب فرهنگ دینی است. تلویزیون جمهوری اسلامی منابع مادی و مالی خودش را از راه تبلیغ چیپس و پفک درمی‌آورد. چطور شورای سیاست‌گذاری سلامت سازمان صدا و سیما اجازه می‌دهد این همه چیپس و پفک در تلویزیون در ساعات پُربیننده تبلیغ شود؟ وقتی در سال ۱۳۹۵، هفت مرجع تقلید زنده در قم، ۶۱ بار می‌گویند نظام بانکی جمهوری اسلامی ربوی است. تلویزیون جمهوری اسلامی از این‌ها نمی‌پرسد که حرف شما چیست؟ از آن­طرف یک سری افراد دون­پایه که یک دکتری اقتصادی دارند را به تلویزیون می‌آورد و حرف مرجع را خنثی می‌کند. کارشناس اقتصادی در تلویزیون می‌گوید که مراجع نباید در این کار دخالت کنند! چرا تلویزیون در این قضیه تعلل می‌کند..؟

    نظام بانکی در ایران ورشکسته است و ارزش پول ایران در برابر دلار به شدت سقوط کرده اما کسی صدای ورشکستی بانک ها را درنمی آورد و همین بانک‌های ورشکسته، میلیاردها تومان صرف تبلیغات در تلویزیون و روزنامه ها می‌کنند. تمام تلاششان این است که نقدینگی را از جامعه جمع و انباشت کنند و این سازمان ربوی را گسترش دهند. این، کار است اما این کار اشکال دارد. ولی تلویزیون به عنوان یک رسانه، مقید است که این آگهی‌های بازرگانی را پخش کند. یک بار در تلویزیون جمهوری اسلامی تعدادی از علمای دینی در برنامۀ سمت خدا جرأت کردند که به این روش سازمان صدا و سیما اعتراض کنند، تقاضا کردند که این آگهی بازرگانی به حداقل برسد و خود مردم کمک مستقیم به تلویزیون کنند تا مشکلات حل شود اما نزدیک بود از سوی مدیران سازمان، آن برنامه تعطیل شود.

    شما در شرایطی از کار سخن می‌گویید که دستگاه رسمی تبلیغات حکومت، یعنی سازمان صدا و سیما، معتقد به کار نیست. شبیه ساختار نظام کاپیتالیستی معتقد به اصالت فایده است و چیزی مبنا است که سود و منفعت بیشتری دارد. هر چیزی که بتوانند زود پول روی پول بگذارد. در ترویج این نوع نگاه، بابک زنجانی ها و امثالهم بازتولید می­شوند .

    شما ببینید که در تلویزیون جمهوری اسلامی عین تلویزیون‌های اروپایی و آمریکایی، فوتبالیست‌ها خیلی برجسته هستند. یعنی مردم در اوج تحریم، در اوج بیکاری خانواده و مشقت مالی، نیروی جوان و اعضای خانواده‌اش حق می‌دهند که دولت به کِیروش، یک میلیارد تومان در ماه حقوق بدهد؛ چون تلویزیون این را گفتمان‌سازی کرده. مردم حق می‌دهند که بازیکنان فوتبال، ماشین‌های میلیاردی سوار شوند و خانه‌های میلیاردی داشته باشند، بدون این که تأثیری در ساختار فرهنگ و اجتماع و اقتصاد کشور داشته باشند. سینماگرها و سیاستمداران هم همین طور. مردم حق می‌دهند. چرا؟ چون تلویزیون این کار را کرده است. پس عامل مخرب و ضدکار در جمهوری اسلامی، سازمان صدا و سیماست که بخش عمدۀ آگهی‌های بازرگانی اش، کپی برداری از نمونه های غربی است.

    منبع درآمد
    مهم ترین مشکل صدا و سیما این است که منابع مالی اش از طریق دولت تأمین می شود. برای حل این مشکل، ادارۀ بازرگانی صدا و سیما گسترش یافت تا با پذیرش و پخش آگهی بازرگانی، به منابع مالی دست یافته و کمتر به دولت وابسته باشند. متأسفانه این انحراف و راه حل اشتباه، به تصویب مجلس نیز رسید. یعنی در حکومتی که به نام دین است و پایه و اساسش کار فرهنگی و تربیتی است باید خالص‌ترین پول‌های کشور مثل پول های خمس و زکات به نهاد آموزش و پرورش، رسانه، هنر و علم داده شود اما در یک سیاست خطرناک این ۴ نهاد را درآمدزا کردند. دانشگاه‌های پولی، هنر پولی، آموزش و پرورش پولی و مدارس غیرانتفاعی و صدا و سیمایی که دستش جلوی دیگران دراز بود. اولین انحراف در سال ۱۳۷۶ شروع شد که صدا و سیما به طور جدی، به سمت درآمدزایی از طریق آگهی بازرگانی رفت، یعنی در دوران ریاست علی لاریجانی بر سازمان و به پیشنهاد مرحوم کردان. در این انحراف، نمایندگان کمیسیون‌های مربوطۀ مجلس نیز دخیل بودند.

    مدیران تلویزیونی که علی‌رغم این که افراد متعهدی هستند و خیلی‌هایشان دوستان ما هستند، ضعف فکری، معرفتی و فرهنگی در این زمینه دارند. تلویزیون به دلیل این که رقیب جدی ندارد و خودش را در این زمینه یکه‌تاز می‌داند، احساس نمی‌کند که باید کیفیت کار خودش را بالا ببرد. آفت بعدی‌اش هم این هست که متأثر از عمل جناح‌های سیاسی هست که در قدرت قرار می‌گیرند.

    تلویزیون غالبا جریان ساز نبوده؛ مثلا در مورد شهید حججی، چون همۀ جامعه راه افتادند، صدا و سیما هم می‌خواست که از قافله عقب نماند. صدا و سیما دانشگر نیست. مدیران صدا و سیما جرأت و شهامت جریان‌سازی ندارند. آنها دنبال موج لیونل مسی می‌روند. صدا و سیما با برنامه «نود» می‌گردد.

    نهضت تولید بانک
    سینمای دهۀ اول انقلاب، ماهیت کشاورزی و کارگری داشت. اما هر چه جلوتر آمدیم، به خصوص در دورۀ سازندگی، اتفاق عجیبی افتاد و زندگی بورژوایی و سوداگرانه به گونه‌ای در تلویزیون و در آثار سینمایی تبلیغ و ترویج شد. از سوی دیگر، خود آن دولت، مروج و محرک منش بورژوایی بود چون اساسا مسئولین آن دولت خودشان از طبقه بورژوای جامعه بودند و متأسفانه به تدریج، جامعه ما از مدل کار، چه مدل روستایی در حیطه کشاورزی، چه در حیطه شهری و صنعتی و کارگری‌اش، فاصله گرفت. این وضعیت بعدا عمق پیدا کرد و امروزه ایران ۲۷ برابر استاندارد جهانی، شعبه بانک دارد. کشوری که ۳۸ سال تحریم اقتصادی است، بیشترین تکیه را در اقتصادش به اقتصاد پولی و بانکی دارد. مردم می‌کوشند که با کمترین تلاش، بیشترین درآمد را داشته باشند و هر چه بیشتر می‌دوند کمتر به نتیجه می‌رسند. چون فرهنگ کار نابود شده. توسط دولت سازندگی و رسانه‌ای به نام صدا و سیما.

    از سینمای دهه ۷۰ به این سو، جز اندک آثاری، دیگر شاهد فیلم سینمایی کارگری و فیلم سینمایی عمرانی نیستیم. امروزه در سریال‌های جمهوری اسلامی، مردان شاغل، افرادی هستند با ماشین های شاسی‌بلند، لباس‌های شیک و اتوکشیده، کیف‌های سامسونت و خانم منشی های زیبایی که پشت در اتاق‌شان نشسته اند و این‌ها یک پایشان دبی است و یک پایشان اروپا، و بیزینس می‌کنند. چیزی به اسم سینمای دینی هنوز در جمهوری اسلامی وجود ندارد. با آثار اندکی که سینماگران متعهد می‌سازند، این سینما، سینمای دینی نمی‌شود. هیچ دولتی نداشتیم که در این حیطه، تفکر دینی را پیاده کرده باشد. همه لیبرال بودند، از دولت سازندگی تا دولت اصلاحات تا دولت مهرورز تا دولت فعلی؛ باور اقتصاددانان، وزرای اقتصادی و رؤسای بانک مرکزی­شان تماما مبتنی بر تئوری‌های لیبرالیستی است. حالا در یک دولت، نگاه «مینارکینز» برجسته است، در یک دولت دیگر، نگاه «میلتون فریدمن» در جریان مکتب شیکاگو، مکتب پولی و غیره. در یک چنین فضایی که مبانی نظری اقتصاد جمهوری اسلامی، اقتصاد لیبرالیستی است؛ اقتصاددان و جریان رسانه‌ای و هنری دست به دست هم می دهند و فرهنگی در جامعه رقم می خورد به نام فرهنگ «نئو مرکانتیلیستی»، یعنی فرهنگ نوسوداگری.

    ویژگی های سینمای بورژوایی ایران
    از این رو سینمای جمهوری اسلامی یک سینمای برژوایی است؛ ساختار این سینما، شش ویژگی اصلی دارد؛ ۱- زن و شوهر از هم جدا می‌شوند.۲- این‌ها بچه ندارند یا اگر بچه دارند، یکی هست و بلاتکلیف است که با پدر زندگی کند یا مادر. ۳- پیرها، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، در خانواده‌های این‌ها، یا هیچ جایگاهی ندارند یا سربار هستند و باید بروند سرای سالمندان ۴- شخصیت مرد فیلم، غیر از همسر خودش، به زن‌های دیگر نظر دارد و شخصیت زن فیلم با مردهای دیگری تعامل و ارتباط دارد. ۵- منابع مالی خانواده ها به شدت آلوده است. ۶- این که همیشه یکی از این شخصیت‌های فیلم، ازکشور خارج می‌شود و می‌رود.

    در این شش متغیر چیزی به نام کار، تلاش و فعالیت معنی ندارد. یعنی شما نمای بزرگ و پهنی از کارخانه و محل کار را نمی‌بینید. بیشتر نماهای بسته، درون آپارتمان‌ها می‌بینید به همراه مناسبات زندگی فردی. اگر هم محل کاری می‌بینید، دفتریست بسیار شیک و ساکت و آرام و بدون دغدغه. اگر خبری هم منتقل می‌شود یا استرسی هم وارد می شود، این است که فلان کارخانه یا کارگاهشان، دچار ورشکستگی شده.

    سینمای اسوه کُش
    از ماجرای ترور شهید شهریاری، شهید علی محمدی، شهید رضایی‌نژاد و شهید احمدی روشن حدود ۶ یا ۷ سال می‌گذرد، هیچ فیلم سینمایی تولید نشد که بگوید چگونه این انسان‌های بزرگ با کاری که پایه علمی داشت، کوشش کردند و در عرصه عمل هم در سطح تأسیسات کارخانه‌ای و هم حوزه تکنولوژی، کشور را به تکنولو‌ژی سوخت هسته‌ای با غنی‌سازی ۲۰%رساندند و دشمن مجبور شد پای میز مذاکره بیاید تا این را از ما بگیرد و به ۷/۳ درصد رساند. سینمای ما به هیچ وجه دنبال این نیست که فیلم سینمایی در مورد این دانشمندان بسازد. دانشمندانی که به خاطر اهمیت موفقیت های خیره کننده شان، سرویس امنیتی رژیم صهیونیستی، آمریکا و انگلیس با هماهنگی هم، این ها را ترور کردند. شما امروز هیچ فیلم سینمایی از شهید حسن تهرانی‌مقدم ندارید. انسان عظیمی که کشور را فضایی کرد. فقط ۴ تا جوان در مجموعه برنامۀ ثریا برای گرامیداشت یاد این شهید، به آب و آتش زدند تا بخش هایی از تلاش دانشمندان و متخصصین صنایع موشکی و فضایی را به تصویر بکشند که این برنامه هم به خاطر صراحتش در بیان موضوعات، در سازمان صدا و سیما همیشه با مخالفت همیشه روبرو شده است و شما شاهد هستید که در چند نوبت برنامه ثریا را به بهانه‌های مختلف تعطیل کردند.

    نامسلمانانِ عامل به اسلام
    نزدیک۱۰ تا ۱۵ سال است که بر روی ساختارهای تلویزیونی غرب و شرق، اشراف داریم. از ژاپن و کره تا آمریکا و اروپا و آمریکای لاتین. جالب است که مراجع تقلید با وجود ربا در سیستم بانکی، مخالفت می کنند و به جای فیلم سازان ما، سینماگران کره‌جنوبی در ۲۰ سال گذشته تعداد زیادی سریال علیه ربا می سازند. خرید و پخش یکی دوتا از این سریال ها را به تلویزیون پیشنهاد دادم که شبکه افق عید سال گذشته سریال «میداس» را با نام کیمیاگر بخش کرد.

    در سریال «جنگ پولی» که حدود ۷ یا ۸ سال پیش در کره ساخته شده، خطرات ربا در نابودی اشتغال خالص و سالم، نابود کردن زندگی‌ها و حیات عمومی، به زیبایی نشان داده؛ گویا یک مجتهد اعلم شیعه یا اهل سنت پشت میز نشسته و به این‌ها گفته که چی بسازید و چگونه ببینید.

    فیلم‌های سینمایی که علیه ربا در ۱۰ سال گذشته در آمریکا ساخته شده است. اگر شبیه این فیلم‌های سینمایی بخواهد در ایران ساخته شود، سینمای ما ۳۰ تا ۴۰ سال دیگر نیاز به بلوغ فکری دارد. گاهی اوقات ناامید می‌شویم و می‌گوییم: آقای مسئول صدا و سیما، آقای مسئول فکر و هنر، شما را به خدا نمی‌خواهد فیلم و برنامه تلویزیونی بسازید. همین فیلم‌های تلویزیونی و سریال‌ها را بخرید و پخش کنید

    لیقوم الناس بالقسط
    جهت ارائۀ یک الگوی فعال، نقاد و فرهنگ ساز برای اصحاب رسانه انقلابی، باید مدنظر داشت که ترویج کار به طور اعم و ترویج عمل صالح به طور اخص باید یک ارزش شود. لزوما کار در کارخانه هم نیست. شما می توانید زندگی یک معلم موفق را نشان دهید که با حداقل‌های مادی زندگی می‌کند ولی حداکثر تأثیر تربیتی را دارد. کلمه کار را عوض کنید و عمل صالح بگذارید. بگردید و ببینید چه کسانی اعمال صالح انجام می‌دهند، افرادی که اعمال صالح انجام می‌دهند را برجسته کنید. این‌ها را معرفی کنید و این‌ها را به عنوان کسانی که تأثیرگذار هستند بشناسانید و برعکس. چون فرمودند که معلمی شغل انبیا است.

    انبیا در قرآن در موردشان چه آمده است؟ در مورد انبیا فرموده است که ما شما را رسول قرار ندادیم الا بشارت دهید و انذار دهید. آن بشارت را که وجه ایجابی است و انذار که وجه سلبی است را شما هم داشته باشید یعنی در عین مدح عمل صالح، برعکس از کسانی که خیلی مشهور و پرسر و صدا و کم‌بازده هستند، برائت بجویید. سیاست‌مداری که میلیاردها ثروت دارد و کم­کار است، دوران مدیریتش، به فکر جیب خودش و اطرافیانش بوده. مسئولیت و مشغولیت در حکومت برایش طعمه بوده است. برخلاف نظر قرآن که فرمود: به حکومت به چشم طعمه نگاه نکنید. این افراد را باید تخریب کرد، چرا؟ چون اگر بخواهید وجه ایجابی محقق شود و بشارتتان به نتیجه برسد، باید وجه سلبی را باید برجسته کنید.

    هر کسی، سلبریتی فرهنگی، سیاسی، هنری، اقتصادی و ورزشی که بیش از بازدهی و تلاشش، بزرگ شده و برایش رانت هایی بوجود آمده باید مورد انذار جامعۀ هنری انقلابی قرار گیرد. در وجه انذار، باید با کسانی که کم کار می‌کنند و زیادی برخوردار می‌شوند، برخورد کرد. اما کسانی که سر و صدا ندارند، زیاد کار می‌کنند و کم برخوردار می‌شوند، آن‌ها باید برجسته شوند. این یعنی «قسط» که همان کارکرد اجتماعی اسلام است. قسط یعنی سهم هر کس هرچه هست، به او پرداخته شود و سهم هر کسی هرچه نبوده و اضافه به او داده شده، پس گرفته شود

    اگر ب‌خواهیم مفهوم عمل صالح به طور اخص و مفهوم کار مناسب در اشتغال به معنی اعم فرهنگ‌سازی شود باید اقامۀ قسط، سرلوحه اقدامات ما باشد. حرکت عماری، حرکت مطالبۀ قسط است. سرلوحۀ اقدامات جمهوری اسلامی عدل و بالاتر از عدل، قسط باید باشد.

    در جمهوری اسلامی، جریان انقلابی-رسانه ای باید بی‌تعارف باشد؛ چون اگر تعارف کردید امام حسین‌(ع)ها باید برای اسلام به شهادت برسند. کار به‌جایی رسید که سال ۶۰ هجری، مردمی که مال حرام زیرپوست­شان دویده بود، شمشیر اسلام را به دست گرفتند و پسر پیامبر را سر بریدند.

    جریان هنری-رسانه‌ای انقلاب اسلامی، جریان فکر و اندیشه انقلاب اسلامی، باید عماری باشد. باید با این قضایا مبارزه کند، از نام­وننگ و مرگ نهراسد. اقامۀ قسط باید سرلوحه اقدامات این جریانات عماری امروز انقلاب اسلامی باشد.

    نظر شما در مورد این مطلب چیست؟ نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

    دیدگاه نیوز را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *